اما اگر هیچ چیز
نتواند ما را از مرگ برهاند
لااقل عشق
ما را از زندگی نجات خواهد داد
پابلو نرودا
مترجم : بابک زمانی
ای محبوبام
ای که از آن منی
آن آتش عشق همچنان در من شعلهور است
در درونام هیچ چیزی خاموش نشده است
چیزی فراموش نشده است
چون عشق من از عشق تو نیرو میگیرد
و دوست داشته میشود
و تا وقتی زنده هستی
عشق من در دستان تو خواهد ماند
بدون آنکه ترکم کنی
پابلو نرودا
مترجم : بیتا روحی
پس بهسان خانهیی خالی
بر کنار خیابانی خلوت
به انتظارت مینشینم
تا که روزی از روزها در دیدرس تو واقع شوم
در درونام جلوس کنی و زندگانی کنی
و تا آن هنگام نیک آگاهم
که پنجرههایم از شدت انتظار پوستهپوسته گشته
ترک خواهند خورد
پابلو نرودا
مترجم : کامبیز جعفرینژاد
تو را دوست دارم
مانند هرچیزِ باارزش و پنهانی
که باید
مخفیانه دوست داشت
درست مابینِ سایه و روح
تو را دوست دارم
مانند بوتهای گل
که هرگز شکوفا نمیشود
اما نورِ گلهایی پنهان را
در خود حمل میکند
و به لطفِ عشقِ تو
عطرش
برخاسته از زمین
در وجودم
پنهان
زندگی میکند
تو را دوست دارم
بیآنکه بدانم
چگونه از کی و از کجا
تو را دوست دارم
بیهیچ پیچیدگی ، بیهیچ غرور
تو را دوست دارم
چون راهِ دیگری نمیشناسم
تنها میدانم
نخواهم بود
اگر تو نباشی
آنچنان نزدیکی
که دستهایت بر سینهام
گویی دستهای مناند
تو چشمهایت را میبندی
این منام که به خواب میروم
پابلو نرودا
مترجم : مرجان وفایی
با دردهای زخمگونهای زیست میکنم
اگر مرا لمس کنی
آسیبی به من خواهی زد که ترمیم نخواهد شد
نوازشهایت مرا احاطه میکند
مانند پیچکهایی که از دیوار افسردگی بالا میروند
عشقت را از یاد بردهام
با اینحال از ورای هر پنجرهای
مانند تصویری گنگ میبینمت
پابلونرودا
مترجم : اردشیر هادوی
درست است
که دیگر دوستش ندارم
اما شاید هم دوستش داشته باشم
عشق بسیار کوتاه است
ولی فراموش کردن آن
بسیار زمان میبرد
پابلو نرودا
مترجم : حسین خسروی
تو را از ته دل به یاد میآوردم
دلی فشرده به غم
غمی که آشنای توست
پس تو کجا بودی ؟
پس که بود آنجا ؟
گویای چه حرف ؟
چرا تمامی عشق
یکباره بر سرم خواهد تاخت
وقتی حس میکنم که غمگینم
و حس میکنم که تو دوری ؟
پابلو نرودا
مترجم : بیژن الهی
مدتی هست
ای مروارید تک
تو را عاشقام
و تو را چون بانوی کهکشان باور دارم
گلهای شادی را از کوهپایه میچینم
فندقهای سیاه تو را
و سبدهایی از حصیر جنگل
پر از بوسهها
با تو چنان میکنم
که بهار
با درختان گیلاس
پابلو نرودا
مترجم : سیروس شاملو
زیبای من
چشمان تو برای صورتات بسیار بزرگ است
چشمان تو برای زمین بسیار بزرگ است
سرزمینهایی است
رودخانههایی است
در چشمان تو
از میان آنها میگذرم
آنها دنیا را روشن میکنند
و من از میان آن میگذرم
زیبای من
زیبای من
سینههایت چون دو قرص نانی است
ساخته از خاک گندمین و ماه طلایی
زیبای من
زیبای من
کمر تو
که دستان من شکل رودخانه به آن بخشید
تا هزاران سال از میان تن تو جاری شود
زیبای من
زیبای من
چیزی مانند تن تو نیست
شاید زمین
در نقطهای پنهان
کژتابی و عطر تن تو را داشته باشد
شاید در جایی
زیبای من
زیبای من زیبای من
صدای تو ، پوست تو ، ناخنهای تو
زیبای من ، زیبای من
وجود تو ، روشنایی تو ، سایهی تو
زیبای من
همه مال منند ، زیبای من
همه مال منند عزیز من
و زمانی که راه میروی یا میآسایی
زمانی که نغمه سرمیدهی یا میخوابی
زمانی که در رنجی یا رؤیا
همیشه
زمانی که نزدیکی یا دور
همیشه
مال منی زیبای من
همیشه
پابلو نرودا
مترجم : احمد پوری
میخواهم که تو زندگی کنی
در حالی که من در انتظار توام
در خواب
برای گوشهای تو
گوش سپردن میخواهم به صدای باد
برای تو بوییدن عطر دریا را میخواهم
همان که هردو عاشقاش بودیم
و برای تو راه رفتنی میخواهم بر ماسهها
همان جایی که باهم قدم زدیم
برای هر آنچه عاشقاش هستم
ادامه دادن به زندگی را میخواهم
و برای تو که عاشقات هستم
و ترانهات را ورای هر چیزی سرودهام
برای تو گل دادن میخواهم
بوتهی گل
تا برسی به هر آنچه که عشق من
میخواهد برای تو
تا که بگذرد سایهی من از میان موهای تو
تا که اینهمه را آنها دلیلی بدانند برای ترانهام
پابلو نرودا
مترجم : نفیسه نوابپور
به هیچکس نمیمانی
از آنگاه که دوستات میدارم
بگذار تو را بگسترم میان گلتاجهای زرد
که نام تو را با حروفی از دود مینویسد
میان ستارگان جنوب ؟
آه بگذار تو را
آنگونه به یاد آرم
که چون وجود نداشتی بودی
دوستات دارم و شادیام
گوجهی دهان تو را گاز میزند
بارها دیدهام که ستارهی صبح
میسوزد و بر چشمهای ما بوسه میزند
و بالا سرمان باز میشوند شفقها
بهگونهی بادزنهایی چرخان
کلمههای من
نوازشگرانه بر تو میبارید
دیرزمانی صدف آفتابی اندام تو را دوست داشتهام
تا به آنجا که بیانگارم دارندهی دنیایی
از کوهها برای تو گلهای شاد میآرم
سنبل آبی ، فندق تاری
و سبدهای وحشیِ بوسه
میخواهم آن کنم
که بهار میکند با همه گیلاس بُنان
پابلو نرودا
مترجم : بیژن الهی
هوسم کن
تمامم کن
اسرافم کن
فدایم کن
طلبم کن
فراچنگام آور
مهارم کن
پنهانم کن
میخواهم از آنِ کسی باشم
میخواهم از آنِ تو باشم
زمان ، زمان توست
و من
آن گریزپای دردمند
که از هر آنچه در راهاش آید برمیجهد
اما زمان ، زمان توست و من آن را به یقین میدانم
زمان آنکه هستیام قطرهقطره بر جان تو تراود
زمان آنهمه محبتی که هیچگاه بروزش ندادهام
زمان آن سکوتها که از هر چه واژه عاریاند
زمان تو ، طلوع خون که اندوه به رگانام ریخت
زمان تو ، نیمه شبی واهشته که بر من رفت
از خود برهانم
از جان خود آزاد کن مرا
من آنام که مینالد
که میسوزد
که رنج میبرد
من آنام که برمیتازد
میخروشد
میخواند
نه من این من را نمیخواهم
آغوش تو برای دل من کافیست
و بالهای من برای آزادی تو
آنچه بر روحات خفته است
با دهان من به بهشت روانه خواهد شد
فکر و خیال هر روزه در وجود توست
تو میرسی
بهسان حجامت گلها توسط شبنم
با نبودنات افق را محو میکنی
بهسان موج در پروازی ابدی هستی
گفته بودم
تو آوازی هستی در باد
مانند کاجها ، مانند دکلها
بهسان آنان افراشته و کمحرفی
و تو غمناک میگردی به ناگاه
مانند سفردریایی
تو بهسان جادهای قدیمی جمع میکنی
همهچیز را در خودت
تو سرشار از پژواک و نواهای دلتنگیآوری
و من آنگاه بیدار شدم که پرندگان خفته در روحات
پرگشوده و رفته بودند
پابلو نرودا
مترجم : شیرین حسینپور
وقتی میمیرم
میخواهم که دستهای تو روی چشمهایم باشد
روشنی و ساقهی گندمی دستهای عاشق تو را میخواهم
که یکبار دیگرطراوتشان را بر من ببارند
که صفای آنچه سرنوشت من را عوض کرد حس کنم
میخواهم که تو زندگی کنی
حالی که من در انتظار تو ام ، در خواب
برای گوشهای تو
گوش سپردن میخواهم به صدای باد
برای تو بوییدن عطر دریا را میخواهم
همان که هردو عاشقاش بودیم
و برای تو راه رفتنی میخواهم بر ماسهها
همان جایی که با هم قدم زدیم
برای هر آنچه عاشقاش هستم
ادامه دادن به زندگی را میخواهم
و برای تو که عاشقات هستم
و ترانهات را ورای هر چیزی سرودهام
برای تو گل دادنی میخواهم ، بوتهی گل
تا برسی به هر آنچه که عشق من میخواهد برای تو
تا که بگذرد سایهی من از میان موهای تو
تا که اینهمه را آنها دلیلی بدانند برای ترانهام
پابلو نرودا
مترجم : نفیسه نوابپور
پس چشم به راهت خواهم ماند
همچون خانه ای متروک
که بیایی و در من زندگی کنی
که بیایی و
پنجره هایم دیگر درد نکشند
پابلو نرودا
ترجمه : بابک زمانی
و اکنون تو از آن منی
با رویا هایت در رویای من بیارام
عشق و رنج و کار
یکسره در خواب رفته اند
شب بر ارابه ناپیدایش می راند
و تو در کنارم چونان کهربا آرمیده ای
کسی دیگر ، عشق من
در رویاهایم نخواهد آرمید
تو خواهی آمد
و ما دستادست بر فراز سیلاب زمان خواهیم گذشت
کسی دیگر در گذر از سایه ها همسفرم نخواهد بود
تنها تو ، همیشه سبز
همیشه خورشید
همیشه ماه
دستانت آماده گشودن مشتهای ظریفشانند
تا آیات حادثه ای لطیف از آنان بچکد
چونان دو بال خاکستری
چشمانت بسته اند
و من بال می گشایم
در میانه امواجی که تو بر آورده ای
من ربوده می شوم
شب ، جهان ، باد ، در دایره تقدیرشان می چزخند
بی تو
من
تنها خیال واره تو هستم
و این خود همه چیز است
پابلو نرودا
مترجم : سیامک بهرام پرور
اگر به ناگهان تو نباشی
اگر به ناگهان تو زنده نباشی
من زندگی را ادامه خواهم داد
جرأت نمی کنم
جرأت نمی کنم بنویسم
اگر تو بمیری
من زندگی را ادامه خواهم داد
زیرا
جائی که انسان صدائی ندارد
صدای من آن جاست
وقتی سیاه پوستان را می زنند
نمی توانم مرده باشم
وقتی برادرانم را می زنند
باید با آن ها بروم
وقتی پیروز
نه پیروزی من
بلکه پیروزی بزرگ
می آید
هرچند گنگ
باید حرف بزنم
باید آمدنش را ببینم
اگر کورم
نه
مرا ببخش
اگر تو زنده نباشی
اگر تو ، عزیز
عشق من
اگر تو
مرده باشی
تمام برگ ها در سینه ام فرود می آید
و روحم شب و روز
بارانی خواهد بود
و برف قلبم را خواهد سوزاند
من باید
باسرما و آتش
با مرگ و برف
راه بروم
و پاهایم می خواهند قدم بزنند
به جائی که تو خفته ای
اما
من زندگی را ادامه خواهم داد
زیرا تو خواستی
بیش از هرچیز
من رام نشدنی باشم
عشقم
زیرا تو می دانی
من فقط یک مرد نیستم
بلکه همه ی مردان ام
پابلو نرودا
ترجمه : مهناز بدیهیان
تو را رنجاندهام عزیزم
روح تو را از هم دریدهام
مرا درک کن
همه میدانند من که هستم
اما این من
برای تو مردی است
سوای مردها
در تو من
افتان و خیزان میروم
میافتم و سر تاپا شعله بر میخیزیم
تو حق داری
مرا ناتوان ببینی
و دست ظریف تو
ساخته از نان و گیتار
باید بر سینهام آرام گیرد
زمانی که راهی نَبردَم
به این سبب است که
در تو سنگی سخت میجویم
دستان سختم را در خون تو فرو میکنم
تا سختی تو را بیابم
ژرفایی را که نیازمند آنم
و اگر تنها
خندهی بلورین تو را بیابم
اگر چیزی نباشد
پای بر روی آن سفت میکنم
محبوب من
بپذیر
اندوه مرا و خشم مرا
دستان دشمن خوی مرا
که تو را اندکی نابود میکنند
تا شاید دگر بار برخیزی از خاک
همسو با نبرد های من
پابلو نرودا
برگردان : احمد پوری
اکنون که این در شبانه را می بندیم عشق من
همراه من بیا به تو در توی سایه ها
رویاهایت را فرو گذار
با آسمانت به چشمانم درآ
در خونم جاری شو
چونان رودخانه ای وحشی
وداع با روشنای مهیب روز
که قطره قطره در جوال گذشته می چکد
وداع با پرتو ساعت و نارنج
سایه ، دوست گاهگاهم خوش آمدی
در این کشتی
یا در میانه امواج
در مرگ
یا در حیاتی تازه
دیگر بار به هم می پیوندیم
خواب آلود
و باز می خیزیم
چونان عروسی شب در خون
نمی دانم کیست که می زید و می میرد
می خوابد و بر می خیزد
اما این قلب توست
که همه موهبتهای غروب را در سینه ام می پراکند
پابلو نرودا
مترجم : سیامک بهرام پرور