چنان سیب سرخی

چنان سیب سرخی در دست می فشارمت
چنان سیب سرخی که آب شیرین را از خاک می نوشد
تو را می نوشم
در تملکم نیستی
نه شبت ، نه هوایت ، و نه سپیده دمت
نه ، من تو را با دست هایم محصور نمی کنم
که بوی خوش تو
متعلق به تمام سرزمین من است
به تمام کاج های بلند سرزمین من
تنها ، گاه گاه
چنان سیب سرخی در دست می فشارمت
چنان سیب سرخی که آب شیرین را از خاک می نوشد
تو را می نوشم

پیش از این شاید مرده بودم من
پیش از آنکه بیایی
قبل از اینکه عاشقت باشم
پیش از این شاید مرده بودم من
تا تو آمدی
و تا دهانت به قلب من بوسه ای زد
و تا عشق در من زاده شد
تداعی بوسه هایت
از پس خیابانی بلند
خیابانی بلند با نام زندگی
ادامه ام داد
ادامه ام داد چونان مردی مجروح
که دست بر دیوار
خود را به کلبه معشوقه اش می کشاند

مردی در آستانه مرگی
تا در پس خیابانی بلند تو را یافتم
تو را شناختم
و من امروز در سرزمین خویش خوشبختم
سرزمینی از بوسه هایت
و آتشفشان سینه هایت

پابلو نرودا
نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.