-
دلم فتاده به دام و ره فرار ندارد
چهارشنبه 15 مرداد 1393 11:27
دلم فتاده به دام و ره فرار ندارد ره فرار نه و طاقت قرار ندارد به تنگدستی ی من طعنه می زند ز چشم دشمن ؟ غنی تر از من وارسته روزگار ندارد فلک ، چو دامن نیلین پر ز قطره ی اشکم نسفته گوهر غلتان آبدار ندارد طبیعت از چه کند جلوه پیش داغ دل من که نقش لاله ی دلسرد او ، شرار ندارد چو چشم غم به سیاهی نهفته ان ، شب صحرا سکوت...
-
نَفَست وسوسه ای ست
یکشنبه 12 مرداد 1393 17:58
لبت امر به منکر است و چشمت نهی از معروف نَفَست وسوسه ای ست که بر تنِ آدم ، نازل می شود تا او را به دوزخِ آغوشت هدایت کند افشین یداللهی
-
جنونم را پایانی نیست
جمعه 10 مرداد 1393 10:37
جنونم را پایانی نیست عقلم را نیز حماقت های بسیارم را نهایتی نیست ای مردی که بی پروایی ام خشمگینت می کند ای که از بی پروایی گلها برمی آشوبی این منم از روزی که زاده شدم زنانگی ام کوبنده و احساساتم سوزنده است تندرها بر کرانه هایم فرود می آیند این منم از روزی که عاشق شدم بادبانهایم رها گیسوانم رها رگهایم ، باز باز رودهایم...
-
ای شاخه ی جدامانده ی من
جمعه 10 مرداد 1393 10:34
تنها هنگامی که خاطره ات را می بوسم درمی یابم دیری است که مرده ام چرا که لبان خود را از پیشانی خاطره ی تو سردتر می یابم از پیشانی خاطره ی تو ای یار ای شاخه ی جدامانده ی من احمد شاملو
-
نمی دانم به چه زبانی بگویمت
جمعه 10 مرداد 1393 10:28
نمی دانم به چه زبانی بگویمت این احساس نیست این احساس نیست این وجود من است که کلمات می شود می ریزد زیر پاهایت تو را نادیده می پرستم لمس نکرده عاشق می شوم تو جادوی کلماتی علی احمد سعید ( آدونیس ) مترجم : بابک شاکر
-
هر خاطره ای ، خاطره نمی شود
جمعه 10 مرداد 1393 10:23
هر خاطره ای ، خاطره نمی شود هر دردی ، درد نیست تا روح را مثل کاغذ مچاله کند خاطره باید جان داشته باشد تا زنده بماند باید روح داشته باشد تا برای همیشه جاودانه شود خاطره باید بسوزاند و خاکستر کند مصطفی مستور
-
تو بخواب سختی رفته ای
جمعه 10 مرداد 1393 10:21
تو بخواب سختی رفته ای درون خواب تو مردان زیادی ایستاده اند مردانی با شمشیرهای برهنه و گلوهای دریده درون خواب تو کرکسهای گرسنه می رقصند درون خواب تو میدانی ست با جنازه های آویخته بی سر ، بی تن درون خواب تو همه ایستاده اند چه زنده چه مرده ومن درون خواب تو نبودم چه زنده چه مرده مجدی معروف مترجم : بابک شاکر
-
در زیر باران ابریشمین نگاهت
جمعه 10 مرداد 1393 10:17
در زیر باران ابریشمین نگاهت بار دگر ای گل سایه رست چمنزار تنهایی من چون جلگه ای سبز و شاداب گشتم درتیرگی های بیگانه با روشنایی همراز مهتاب گشتم امشب به شکرانه بارش پر نثار نگاهت ای ابر بارانی مهربانی من با شب و جوی و ساحل غزل می سرایم زین خشک سالان و بی برگی دیرگاهان تا جوشش و رویش لحظه های ازل می گرایم در پرده عصمت...
-
زن ها گاهی اوقات چیزی نمیگویند
جمعه 10 مرداد 1393 10:14
زن ها گاهی اوقات چیزی نمیگویند چون به نظرشان لازم نیست که چیزی گفته شود با نگاهشان حرف میزنند به اندازه یک دنیا حرف میزنند هرگز نباید از چشمان هیچ زنی ساده گذشت سیمون دو بووار
-
خبرم رسیده امشب ، که نگار خواهی آمد
پنجشنبه 9 مرداد 1393 18:09
خبرم رسیده امشب ، که نگار خواهی آمد سر من فدای راهی که سوار خواهی آمد به لبم رسیده جانم ، تو بیا که زنده مانم پس از آن که من نمانم ، به چه کار خواهی آمد ؟ غم و قصه ی فراقت بکُشد چنان که دانم اگرم چو بخت روزی به کنار خواهی آمد منم و دلی و آهی ره تو درون این دل مرو ایمن اندر این ره ، که فگار خواهی آمد همه آهوان صحرا سر...
-
مهربانم دوستت دارم
سهشنبه 7 مرداد 1393 17:30
مهربانم دوستت دارم آنقدر که هر نگاهت را شعر می کنم و از هر لبخندت قافیه می سازم غزلم خط به خطِ تنت را با عشق می خوانم و مو به مو حرف هایت را به جان می سپارم شراب من عجیب شور انگیزی و من خمار یک نگاه توأم آغوش باز کن می خواهم بخوانمت ببویمت بنوشمت مست شوم و عشق دل انگیزت را به رخ دل تنگی های هر شبم بکشم آغوش باز کن و...
-
درود بر دست های تو باد
پنجشنبه 2 مرداد 1393 17:57
درود بر دست های تو باد آنگاه که پر می کشند به سوی من که سپیدی شان آوازم و بوسه هاشان حیات من است پاهایت رودی از تداوم چونان رقاصه ای که با جاروبی می آویزد امروز در رگ هایم خون تو جاری است جریانی لطیف ساده و ابدی پابلو نرودا
-
گلی جان سنگ صبورم باش
پنجشنبه 2 مرداد 1393 17:54
گلی جان سفره دل را برایت پهن خواهم کرد گلی جان وحشت از سنگ است و سنگ انداز و گرنه من برایت شعرهای ناب خواهم خواند در اینجا وقت گل گفتن زمان گل شنفتن نیست نهان در آستین همسخن ماری درون هر سخن خاری ست گلی جان در شگفتم از تو و این پاکی روشن شگفتی نیست ؟ که نیلوفر چنین شاداب در مرداب می روید ؟ از اینجا تا مصیبت راه دوری...
-
عشق تو
پنجشنبه 2 مرداد 1393 17:51
تا می خواهم شعله ور شوم عشق تو چون باد خاموشم می کند شعله ور که می شوم عشق تو چون باد می وزد و شعله ور ترم می کند شیرکو بیکس
-
آنقدر بی صدا آمدم
پنجشنبه 2 مرداد 1393 17:49
آنقدر بی صدا آمدم که وقتی به خودت آمدی هیچ صدایی جز من نبود آنقدر ماهرانه تمامِ تو را دزدیدم که خدا هم به شوق آمد آنقدر عاشقانه نگاهت خواهم داشت که دنیا در احکامِ سرقت تجدید نظر کند افشین یداللهی
-
زنهای عاشق نمی میرند
پنجشنبه 2 مرداد 1393 17:46
زنها نمی میرند زنهای عاشق سرگردان می شوند درون زمان ، اتاق ، خانه می مانند زنهای عاشق بسترشان پهن می ماند آغوششان باز زنهای عاشق نمی میرند تنها چشمانشان را می بندند نفس نمی کشند قلبشان را نگه می دارند تا چشمان تو باز بماند نفسهای تو را بشنود وقلب تو بزند زنهای عاشق سرگردان می شوند حول و حوش جهان یک مرد وداد بنموسى...
-
مامن خوبی برای زندگی
پنجشنبه 2 مرداد 1393 17:43
ما راه می رفتیم و زندگی نشستن بود ما می دویدیم و زندگی راه رفتن بود ما می خوابیدیم و زندگی دویدن بود انسان ، هیچگاه برای خود مأمن خوبی نبوده است حسین پناهی
-
به تبعید رفتن
پنجشنبه 2 مرداد 1393 17:38
به تبعید رفتن و یا حبس شدن در چشمان تو چشمانی که مرا با درد سمت عشق می بَرد چشمانی که در آنها می توان آفتاب را نوشید بگو ، چشمانت کو ؟ احمد عارف مترجم : سیامک تقی زاده
-
قرار نیست تا ابد اینجا بمانیم
پنجشنبه 2 مرداد 1393 17:34
قرار نیست تا ابد اینجا بمانیم اینقدر به ابرها فکر نکن بلندشو بلندشو این تختخواب را به قایق بدل کنیم از پیراهنهای سفید تو بادبان خوبی میشود درست کرد میدانم دریا دور است و ساختن قایق کار ما نیست با اینهمه بلند شو تا به خیالی بودن این بازی پی ببریم عمرمان تمام شده از اینجا رفتهایم قرار نیست تا ابد اینجا بمانیم...
-
به شیوه نیاکانم عاشق می شوم
یکشنبه 22 تیر 1393 11:33
به شیوه نیاکانم عاشق می شوم انگار دوران مدرن اندیشه هایش را برای عقل من نفرستاده است به شیوه نیاکانم مالیخولیا گرفته ام یاد نگرفتم دربستر تو آرام بگیرم پاهایم را برهنه روبرویت بگذارم سیگاری دود کنم جرعه ای بنوشم از فلسفه های کانت و مارکس بگویم از اندیشه های سارتر سخنی بگویم برای خوابیدن با تو از دوبوار مثالی بزنم و...
-
خیابانهای خالی از عشق
یکشنبه 22 تیر 1393 11:28
بیا برویم توی خیابانهای خالی ازعشق قدم بزنیم با هم که باشیم بوسه و باران حتما خودشان را می رسانند یدالله گودرزی
-
رنج دشوار است
یکشنبه 22 تیر 1393 11:24
رنج دشوار است و رنج بی عشق دشوار و عشق بی رنج ناممکن و عشق دشوار است گونار اکلوف مترجم : محسن عمادی
-
سر بر سینهام بگذار
یکشنبه 22 تیر 1393 11:21
سر بر سینهام بگذار با تپشهای قلبم آرزوهایت را شماره کن رشتههای سپید مویم ردِ رنجهایی است که زندگیام را سیاه کرد با این همه در سرزمینی که مرگ پایان رنج هاست هرگز هیچکس تابوت عشق را بر شانههای من نخواهد دید علیشاه مولوی
-
خسته ام
یکشنبه 22 تیر 1393 11:17
خستهام از شب و از شاید باد و شاید باران و یا گریهی پرندهای در بیشهزار که روزگار رفته و دردهایش را به یاد آورده است غرق در افکارم احساس میکنم که دستهای ژوئن پیر خسته قلبام را از فروپاشی بازمیدارد تا به زندگی ادامه دهم خستهام از شب و دلتنگ توام ای عشق غرق در اشک در آرزوی توام گویی به تازهگی مرا ترک کردهای...
-
در غیبت پر سوال تو
یکشنبه 22 تیر 1393 11:12
راستی هیچ میدانی من در غیبت پر سوال تو چقدر ترانه سرودم چقدر ستاره نشاندم چقدر نامه نوشتم که حتی یکی خط ساده هم به مقصد نرسید ؟ رسید ، اما وقتی که دیگر هیچ کسی در خاموشی خانه خواب بازآمدن مسافر خویش را نمیدید سیدعلی صالحی
-
حکایت مرا درون کتابها بنویسند
یکشنبه 22 تیر 1393 11:08
به تمام نویسندگان بگویید به شاعران به مورخین به منجمین حکایت مرا درون کتابها بنویسند روی ستاره ها رسم کنند حکایت مرا که اشک خدا را در آورد حکایت زنی که بارید به زمین فرو رفت و خاک تو را بارور کرد بگویید فرشتگان مقرب بنویسند حکایت زنی که عاشق بستری خالی شد و خود را درونش رها کرد دفن شد بشرى البستانی مترجم : بابک شاکر
-
رفتی و نام تو ز زبانم نمیرود
یکشنبه 22 تیر 1393 11:04
رفتی و نام تو ز زبانم نمیرود و اندیشهی تو از دل و جانم نمیرود گرچه حدیث وصل تو کاری نه حد ماست الا بدین حدیث زبانم نمیرود تو شاهدی نه غایب ازیرا خیال تو از پیش خاطر نگرانم نمیرود گریم ز درد عشق و نگویم که حال چیست کاین عذر بیش با همگانم نمیرود خونی روانه کردهام از دیده وین عجب کز حوض قالب آب روانم نمیرود چندان...
-
اگر نامه های عاشقانه ام
یکشنبه 22 تیر 1393 10:59
اگر نامه های عاشقانه ام در حکم تجاوز به ساحت کسی است اگر نامه های عاشقانه ام با همان شورشگری با همان بی پروایی با همان لحن کودکانه شان دنیا را به پیرامون تو زیر و زبر خواهند کرد و هزار درویش را هلاک و آتش هزار جنگ صلیبی را شعله ور باری هیچ شگفت زده مشو ای گنجشک خاکستری تابستان اگر دیدی که برگهایم بر دروازه های شهر...
-
این عاشقانه ی تازه ای است
یکشنبه 22 تیر 1393 10:51
که پشت تمام دشتهای جهان پشت بادیه های سیاه پشت سراب پشت دریاهای دور مردی تکه تکه میشود و جنازه ی خودش را شبی به دوش میگیرد خونین و تلخ به سراغ تو می آید تا زیر پاهای تو دفن شود و با اشکهای تو بارور شود رشد کند و عشق را سبز کند این عاشقانه ی تازه ای است نورس یکن مترجم : بابک شاکر
-
مگر چشمان ساقی بشکند امشب خمارم را
یکشنبه 15 تیر 1393 19:52
مگر چشمان ساقی بشکند امشب خمارم را مگر شوید شراب لطف او از دل غبارم را بهشت عشق من در برگ ریز یادها گم شد مگر از جام می گیرم سراغ چشم یارم را به گوشش بانگ شعر و اشک من نا آشنا آمد به گوش سنگ می خواندم سرود آبشارم را به جام روزگارانش شراب عیش و عشرت یاد که من با یاد او از یاد بردم روزگارم را پس از عمری هنوز ای جان به...