من عاشق زنان میان سالم

من عاشق زنان میان سالم
که عشق را می شناسند
و اندوه را
و درد را
و بدون آن که حرفی بزنند
با چهره های تکیده شان
از عشق می گویند
و از اندوه
و از درد

فردین نظری

بعد از تو

بعد از تو ، من
سوژه های زیادی برای شعر گفتن دارم
تو بعد از من
چه داری ؟

نسترن وثوقی

من در آستانه ی چند سالگی ام ؟

من در آستانه ی چند سالگی ام ؟ 
با احتساب روزها
صد سال خسته
با احتساب شب ها
هزار سال منتظر
با احتساب عشق
چند سال است
مرده ام

علیرضا شایگان

عطرت

عطرت
زودتر از تو آمد
تو
زودتر از عطرت
رفتی

علیرضا روشن

به سوی من چو می آیی

به سوی من چو می آیی
تمام تن
تپش و بال میشوم
چو در تو می نگرم
زلال میشوم
سخن چو میگویی
آفتاب بر میاید

اسماعیل خویی

روز و شب

روز
لبخند توست
که طلوع مى کند

شب
آغوش توست
که در بر مى گیرد

من
در یکى
زندگى مى کنم
در دیگرى
مى میرم

مژگان عباسلو

عشق آتشین

نازنینم
یادت باشد
عشقی که
آتشش تند باشد
خاکستر کردنش حتمی ست
ویرانیم
یادگار آتشی بود
که عاشقانه خاکسترم کرد

وحید خانمحمدی

من کدامم هستم ؟

من کدامم هستم ؟
پیری ام ؟
یا جوانی ام ؟
وقتی مرا می بوسی
به چه می اندیشی ؟
به این که پیرزنی را بوسیده ای
که زمانی
زن زیبای جوانی بوده ؟
یا زن جوانی را
که پیر شده ؟

رویا شاه حسین زاده

دوست داشتن غم انگیز

هیچ گاه
نفهمیده ام
دوست داشتن چرا این همه
غم انگیز است ؟

هیچ گاه
نمی فمم
چرا می گویند
آدمها با قلبهایشان عاشق می شوند

وقتی که من
همیشه عشق را
درگلویم احساس می کنم ؟

هستی دارایی

زخم هایم

کاش می شد
زخم هایم را
یک به یک گره می زدم
یادت هست ؟
در بستری از انتظار و بوسه
تار و پود موهای تو را
با خیال عاشقی هایم می بافتم
کاش بیایی
تمام زخم های پریشانم را
با صبر و اشتیاق آغوشت شانه کنی
اصلا تو بیا
من تمام خودم را
می بافم به رد پای تو

علیرضا اسفندیاری

گاهی برای خودم دلتنگم

گاهی برای خودم دلتنگم
برای خود از دست رفته ام
برای خودِ بی تو

گاهی خودم را
در آغوش می گیرم
نگران خودم می شوم
که شب ها
در حسرت چشمان تو
چشم بر هم نمی گذارد
و در کنجِ خلوتِ نیمه شب
غریبانه آواز مرگ می کند

عشق
صدای خفته ی درون من است
که ندایِ سکوت سر می دهد
و من خسته تر از همیشه
با سکوتی عاشقانه
دوستت دارم هایم را آه می کشم

سارا قبادی

یک گناه تازه

اندازه همین یکی دو سطر فرصت داریم
از تیر رس نگاه این فرشته ها که دور شویم
بهشت که نه
نیمکتی را به تو نشان خواهم داد
که مثل یک گناه تازه
وسوسه برانگیز است

حافظ موسوی

تحمل تنهایی

وقتی نباشی
تحمل تنهایی
کار ساده‌ای نیست
چون
تنهایی قبل از تو
با تنهایی بعد از تو
زمین تا آسمان فرق می‌کند

نازنین عابدین پور

چرا مرا بند نمی کنی به خودت ؟

چرا مرا بند نمی کنی به خودت ؟
من بند شدن میخواهم
من مالِ کسی شدن می خواهم
تو می دانی مالِ کسی شدن یعنی چه ؟
یعنی کسی هست که همیشه نگران از دست دادنت است
یعنی تو تعلق داری به کسی
یعنی نشانی داری
و هر وقت که گم شوی
کسی هست که بگردد به دنبالت ، حوالی آن نشانی
چرا مرا مال خودت نمی کنی ؟
دستهایم منتظر است
چشم هایم دو دو میزند
شانه هایم سردش می شود
دلم هی شور می زند
و پاهایم بیقرار
و خاطراتت در پی هم ، قطار
بیا این بند
مرا بند کن به خودت
دلم بند شدن می خواهد

پریسا زابلی پور

بودن تو

مدتهاست کافه را فراموش کرده ام
قهوه را ترک کرده ام
دیگر دلچسب نیست
نه آن کافه بی تو
نه آن قهوه ی تلخ
تمام قهوه ها بی مزه بودند
بودن تو بود که طعم قهوه را
عوض می کرد

عاطفه آقاخانی

خوابم نمی برد

خوابم نمی برد    
خوابم نمی برد
یک لحظه چشم های تو را دیدم
یک بار یک ستاره که از شب گذشته بود
تند صدایم زد
عاشق شو
بار دگر اگر صدای مرا بشنوی
بدان که این صدا
صدای آخر دنیاست
خوابم نمی برد
خوابم نمی برد    
خوابم نمی برد
تا آن ستاره باز صدایم زند        
حتا اگر صدا
صدای آخر دنیا باشد

رضابراهنی

به تو فکر می کنم

به تو فکر می‌کنم
و تو همیشه در عجیب ترین زمان
و غریب ترین مکان ها
در قلب منی
چه احساسی زیبایی است
که ناگهان
با فکر زیبای تو
غافلگیر شوم

چیستا یثربی

بیان عشق

بیان عشق
به اندازه ی خود عشق مهمه
آدما به بیان کردن و بیان شدن
احتیاج دارند
به کسی که دوستش داری
بگو که دوست دارم

فریبا وفی

تاثیر عشق

نمی دانم
تو را به اندازه‌ی نفسم دوست دارم
یا نفسم را به اندازه‌ی تو ؟


نمی دانم

چون تو را دوست دارم نفس می کشم
یا نفس می کشم که تو را دوست بدارم ؟


نمی دانم

زندگی‌ام تکرار دوست داشتن توست
یا تکرار دوست داشتن تو، زندگی ام


تنها می دانم

که دوست داشتنت
لحظه ، لحظه ، لحظه‌ی زندگی ام را می سازد
و عشقت
ذره ، ذره ، ذره ی وجودم را

عادل دانتیسم

صدای آمدن پاییز

چقدر صدای آمدن پاییز
شبیه صدای قدم های تو بود
ملتهب ، مرموز ، دوست داشتنی

چقدر هوای پاییز شبیه دست های توست
نه گرم ، نه سرد ، همیشه بلاتکلیف

چقدر صدای خش خش برگ ها
شبیه صدای قلب من است
که خواست ، افتاد ، شکست

چقدر این پیاده روها پر از آرزوهای من است
نارنجیِ یکدست ، پُر از آدم های دست در دست ، مست

چقدر پاییز شبیه دلتنگی ست
شبیه کسی که بود ، رفت
کسی که دیگر نیست
 
پریسا زابلی پور