ما را نامهربانی ها کشت

آنقدر نگذاشتی ببوسمت
که بوسیدن ات هم ممنوع کردند
و حالا که نفس هامان هم به شماره افتاده
مثل عشق سال های وبا
لعنت به تو
لعنت به من
لعنت به همه ی ما
بخاطر همه بوسه هایی که از هم دریغ کرده ایم
اگر زنده ماندی
از طرف من به تمام مردم دنیا بگو
تا می توانید همدیگر را ببوسید
نسل ما همه مردند
در عصر یخبندان
عصری که بوسیدن حکم جام شوکران را داشت
و چکاندن ماشه در دهان خویش
به همه دنیا بگو
ما را نامهربانی ها کشت
نه جنگ های صلیبی و
طاعون و کرونا و سل

فردین نظری

درمان زخم ها

بیا
بیا و زخم هایم را ببند
بیا
بیا تا زخم هایت را ببندم

فردین نظری

عادت داشتم که ببوسم اش

عادت داشتم که ببوسم اش
حرف زدن که خیلی بلد نبودم
این بود که حرف هام را
مهربانی هام را
دوست داشتنم را
و حتی
ترس ها و دلخوری هام را
هم با بوسیدن نشان می دادم
او هم راضی بود از من و
بوسیدن هایی که آرامش می کرد

فردین نظری

همه کارهای سخت را به من بسپار

جمع کردن هیزم ها با تو
گرم کردن کلبه با تو
دم کردن چای با تو
خاموش کردن فانوس با تو
و تا صبح
به آغوش کشیدن و بوسیدنت با من
من از این تقسیم کار راضی ام
تو نگران نباش و
همه کارهای سخت را به من بسپار

فردین نظری

من عاشق زنان میان سالم

من عاشق زنان میان سالم
که عشق را می شناسند
و اندوه را
و درد را
و بدون آن که حرفی بزنند
با چهره های تکیده شان
از عشق می گویند
و از اندوه
و از درد

فردین نظری