ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | ||
6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 | 12 |
13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 | 19 |
20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 | 26 |
27 | 28 | 29 | 30 | 31 |
جزیرهایست عشق تو
که خیال را به آن دسترس نیست
خوابیست ناگفتنی
تعبیر ناکردنی
بهراستی عشق تو چیست ؟
گل است یا خنجر ؟
یا شمع روشنگر ؟
یا توفان ویرانگر ؟
یا ارادهی شکستناپذیر خداوند ؟
تمام آنچه دانستهام
همین است
تو عشق منی
و آنکه عاشق است
به هیچ چیز نمیاندیشد
نزار قبانی
ساده دلانه گمان میکردم
تو را در پشت سر رها خواهم کرد
در چمدانی که باز کردم، تو بودی
هر پیراهنی که پوشیدم
عطرِ تو را با خود داشت
و تمام روزنامه های جهان
عکس تو را چاپ کرده بودند
به تماشای هر نمایشی رفتم
تو را در صندلی کنار خود دیدم
هر عطری که خریدم
تو مالک آن شدی
پس کی ؟
بگو کی از حضور تو رها میشوم
مسافر همیشه همسفر من
نزار قبانی
دوستی میان دست هایمان
از دوستی من و تو محکمترند
و زلال تر
و عمیق تر
هر وقت من و تو دعوا میکنیم
و مشت هایمان را در هوا تکان میدهیم
دست هایمان همدیگر را در آغوش میگیرند
بوسه ای رد و بدل میکنند
و بخاطر نادانی ما
به هم چشمک میزنند
نزار قبانی
ترجمه : اصغر علی کرمی
تو با کدام زبان صدایم می زنی
سکوت تو را لمس می کنم
به من که نگاه می کنی
به لکنت می افتم
زبان عشق سکوت می خواهد
زبان عشق واژه ای ندارد
غربت ندارد
حضور تو آشناست
از ابتدای تاریخ بوده است
در همه زمانه ها خاطره دارد
تو با کدام زبان سکوت می کنی
می خواهم زبان تو را بیاموزم
نزارقبانی
ترجمه : بابک شاکر
هر آنکه بیاموزدم
که چگونه روی برگ های تنم جان دهم
تا بشر پیروز گردد
هر آنکه بیاموزدم
که چگونه قلبم را تکه نانی گردانم
تا بشر بدان سیر گردد
هر آنکه بیاموزدم
که چگونه رنج را از بین دفتر شعرم
و از بین دل گفته های فقرا پاک کنم
هر آنکه بیاموزدم
که چگونه سادگی را پیشه کنم
همچو علف
همچو آب
هر آنکه بیاموزدم
واژه ای برگزینم بیانگر
جوش و خروش کودکان
و حس و حال پاکدلان
هر آنکه بیاموزدم
شعر، نامه عشقی است برای بشر
شعر، حرف دلی است از آن بشر
هر آنکه در تعریف شعر چنین حکمتی بیاموزدم
تا ابد بنده اویم
نزار قبانی
بانوی من
در این دفتر
هزاران واژه مییابی
برخی سپید
برخی سرخ
کبود
و زرد
با این همه
تو ای ماه سبزگون
شیرینترین
و عظیمترین واژه منی
نزار قبانی