ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | ||
6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 | 12 |
13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 | 19 |
20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 | 26 |
27 | 28 | 29 | 30 | 31 |
کاش قد دوست داشتنم بودم
آنقدر که باران مى گفتى مى باریدم
سردت بود مى پوشاندم و
گرمت که مى شد
ابرى
سایه بر سرت مى شدم
آنقدر که دستم به ماه مى رسید
خواب که مى گفتى
شب مى کردم
و به آفتاب
که هر وقت که مى خواستى
صدایش مى کردم و
پنجره ات را روز مى کردم
کاش قد دوست داشتنم بودم
آن قدر که صدایم مى کردى
دستم را دراز مى کردم
دستت را دراز مى کردى
آن قدر که دوستم داشتى
مرا به نام کوچکم
صدا مى کردى
افشین صالحى
تو واقعیت دارى
مثل قهوه
مثل بى خوابى
و یا شاید
خیال باشى
مثل فال
مثل خواب
تو
چه واقعیت باشى
چه خیال
کامم از نبودن تو تلخ مى شود
کامران رسول زاده
اشتباه از من بود
که یواشکی دوستت داشتم
که نگفتم دوستت دارم
که شرم داشتم
که ترسیدم
اشتباه از من بود
که یواشکی دوستت داشتم
گفتم مبادا بد فکر کنی
بگویی چه پرویی چه بدی
اصلن هیچ نگویی و
چپ نگاه کنی
اشتباه از من بود
که یواشکی دوستت داشتم
که رفتنت را می دیدم و کیف می کردم و می ماندم
که برگردی
خر کیف شوم
اشتباه از من بود
که یواشکی دوستت داشتم
از من بود که بزرگ نشدم و
ندیدم بزرگ شدی
دیدم رفتی
دیدم نیامدی
اشتباه از من بود
که هنوز در اشتباهم
تو بر می گردی
افشین صالحی
گاهی وقت ها
دلت می خواهد با یکی مهربان باشی
دوستش بداری
وَ برایش چای بریزی
گاهی وقت ها
دلت می خواهد یکی را صدا کنی
بگویی سلام
می آیی قدم بزنیم ؟
گاهی وقت ها
دلت می خواهد یکی را ببینی
شب بروی خانه بنشینی
فکر کنی
وَ کمی هم بنویسی
گاهی وقت ها
آدم چه چیزهایِ ساده ای را
ندارد
افشین صالحی
از بندهاى شعر
قیدها را بردار
نمى بینى ؟
دارم عاشق مى شوم
عشق که زمان و مکان سرش نمى شود
من
بى قیدترین عاشقِ جهانم
کامران رسول زاده
این روزها
به آرامی دوستت دارم
جوری کنار تو می آیم
مبادا که ناز خوابِ شیرینت بیاشوبد
کابوس شود
و بترسد
طوری سلام می کنم
مبادا که فکر قشنگت
خش گیرد و
او را بد بیند
این روزها
به آرامی دوستت دارم
وقتی نگاهت می کنم
که حوصله ات پیش کسی نباشد
حواست پرت شود
برنجد از
کسی که برایت اوست
این روزها
من
به آرامی دوستت دارم
افشین صالحی
لعنتی خوش شانس
مراقبش باش
حواست باشد
این که از چنگم درآوردی
معشوق تو
نیست
خودم سروده بودمش
کامران رسول زاده
من خسته ام عزیز
آنقدر خسته که می خواهمادامه مطلب ...
بیا قرار بگذاریم هر چند شنبه
در خوابی
خیالی
جایی
یک دلِ سیـر
هم را ببینیم
تو را سفید می نویسم که ازدحام تمام رنگ هاست
و عاشقانه می خوانم
عشقی که حاصل جمع تمام عاطفه هاست
گل هاى یاس را
شب ها
میان بستر خود مى پراکنم
آنگاه
تا سپیده دم
انگار با توام
افشین صالحی
تو را دوست دارم
بیشتر از نوشتنِ آخرین سطرِ مشقهایِ مدرسه
بیشتر از تقلب در امتحان
حتا بیشتر از بستنی قیفیهایِ قدیم
پفکهایِ طعمِ پنیر
تو را بیشتر از توپهایِ پلاستیکی
کوچههایِ خاکی
این را که میدانی چه قدر بود
به خدا تو را از خوابِ نرسیده به صبح هم
بیشتر دوست دارم
بیشتر از صبحهایِ جمعه
عصرهایِ لواشک آلوچه
تو را از زنگهایِ تفریح هم
بیشتر دوست دارم
بیشتر از خیلی
بیشتر از زیاد
من
تو را یه عالمه دوست دارم
افشین صالحی
امروز برای تو پیراهنی خریدهام
لطیف وُ نرم
مثل چشمهایت
که تابستان به تنت نرسد
فردا برای تو شال میگیرم
که باد موهایت را جایی تعریف نکند
دیروز هم که دیدی
چهقدر برای تو ناز خریدم
حالا بخواب
میخواهم برای خود یک خوابِ آبدار بخرم
افشین صالحی
تو دیگر چه جور معشوقی هستی ؟
نه دستم به تو می رسد
نه می توانم از شوق دیدنت
بال در آورم
تو
دست و بال مرا بسته ای
کامران رسول زاده
وصیت کرده ام
قلبم را
به کسی شبیه خودم بدهند
می خواهم بعد از مرگ هم
عاشقت بمانم
کامران رسول زاده