جوانی من باغی سبز بود

جوانی من باغی سبز بود
باغی پر از زنان سبز
هرگوشه ای زنی داشت نشسته کنار پریشانی هام

جوانی من مادری داشت که دریا بود
زیردرختان زیتون
زیر رودخانه های خروشان
مرا زایید ورها کرد

جوانی من
دختری داشت با موهای بلند وپریشان
دختری که جهنمی ساخت
ومرا درون آتش انداخت

جوانی من
زنی داشت با چشمان سیاه
چشمانی که فرزندان نامشروعی ریخت روی خاک
فرزندانی که آزادشدند درون زندان های خواب
بزرگ نشدند
شراب ننوشیدند
عاشق نشدند

جوانی من
زن دیگری داشت
شبیه راهبان سفید
عاشق شد
بهشت را دوباره آفرید
شراب نوشید
ومرا به یک خانه آباد کشاند
جوانی من کنار او ماند
وبزرگ نشد

مجدی معروف

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.