عزیزکم

در آخرین نامه ات از من پرسیده بودی
که چه سان تو را دوست دارم؟
عزیزکم ، همچون بهار
که آسمان کبود را دوست دارد
همچون پروانه ای در دل کویر
یا زنبوری کوچک در عمق جنگل
که به گل سرخی دل داده است
و به آن شهد شیرین اش
آری ، من اینگونه تو را دوست دارم
همچون برفی بر بلندای کوه
یا چشمه ای روان در دل جنگل
که تراوش ماهتاب را دوست دارد

عزیزکم
آنگونه که خودت را دوست داری
آنگونه که خودم را دوست دارم
همانگونه دوستت دارم

 شیرکو بیکس
 ترجمه : بابک زمانی

رنگ دوست داشتن

رنگ شب به موهایم زدم
روز پاکش کرد
رنگ بهار به خودم زدم
پاییز آمد و پاکش کرد
شادی رنگ خودش را بر من زد
ناامیدی آمد و پاکش کرد
رنگ غرور را بالا کشیدم
که ترس آمد و پاکش کرد
تنها رنگی که وا نرفت
و پاک نشد
رنگ دوست داشتن بود

شیرکو بیکس
ترجمه : محمد مهدی پور

مجعزه شعر

در برابر باران
شعرم برایت چتری خواهد شد
در مقابل آفتاب
شعرم برایت خنکای نسیمی خواهد شد
در سوز سرما
برایت آتشی خواهد شد
و در ژرفای شب
چراغ دستانت

هر وقت که دیدی
چتر و خنکای نسیم ات نبود
هر وقت
آتش و چراغ ات نبود
بدان
که شعرهایم غروب کرده اند و
من نیز تا همیشه مرده ام

شیرکو بیکس
مترجم : بابک زمانی

گل عشق تو

صبح که
شعرم بیدار می‌شود
می‌بینم بسترم سرشاراز
گُلِ عشقِ توست و
عشق تو آفتاب است
آنگاه که
درونم طلوع می‌کنی و
می‌بینمت

شیرکو بیکس
ترجمه : عباس محمودی

هر بار که سر بر شانه ام می نهی

هر بار
که سر بر شانه ام می نهی
هنگام که غرق در طره ی موهایت می شوم
در بیشه ی گیسوانت
چونان پروانه ای سرگردان
گم می شوم و باز نمی آیم

هر بار که دست در دستانم می گذاری
پنج انگشتم
پنج ماهیِ کوچک می شوند
می روند در ژرفای دیدگانت
گم می شوند و باز نمی آیند

و هنگام
که به پیکر خود باز می گردم
آن دَم است
که می بینم تنهایم وُ
تو
اینجا نیستی

شیرکو بیکس
ترجمه : بابک زمانی

ای زن زیبا

ای زن زیبا
تو نه شاعری
نه نقاش
من هم شاعرم
هم نقاش
اما که می داند
چشم ها و دست های تو
هر شب
می سرایند و نقش می زنند
ترسم از این است
 روزی
چشم ها و دست هایت
این راز را
در کوچه و شهر و دنیا
برملا کنند
که این مرد
نه شاعر است
نه نقاش

شیرکو بیکس
ترجمه : کیان علیمحمدی

عشق

در شبی طوفانی
به خانه ات یورش آوردند
و هر آنچه یادگاری از عشق ما بود
به تاراج بردند
حلقه، خواب، گردنبند
النگو، زمزمه، تبسّم
در غروبی مه آلود
در خیابانی عمومی
دوره ات کردند
به خاطر شعر من
چمدان دستی ات را بردند
زمانی که ترا به بند کشیدند
نامه و بوسه و عطر
و آه و عکس و فریاد و فضیلت ما را با خود بردند
اما نه در آن خانه
نه در آن خیابان
و نه در آن زندان
نه با بردن
و نه با به بند کشیدن
نتوانستند و نشد
ذره ای از عشق ما را به تاراج برند

شیرکو بیکس
مترجم : بابک صحرانورد

به جز دل من

دنبال پاییز اگر گشتی
هیچ جا مرو
به جز دل من
دنبال بهار اگر می گردی
هر جا می خواهی برو
به جز دل من

شیرکو بیکس
مترجم : ارسطو کهریزی

زبانه ی عشق تازه ام

شاید از این به بعد
قلم ام را به دست باد بسپارم
او دیگر به جای من شعر بنویسد
فقط باد
نشانی ِبرف و
باران را و
زبانه ی عشق تازه ام را
می داند

شیرکو بیکس

نازنین

نازنین
زیر باران سرانگشتانت
بذر کوچک حروف
سطرهایی از گل های آفتابگردانند
که می رقصند با آفتاب نگاهت
نازنین
به همین خاطر
برایت مشتی واژه
از قحط سال شعر آوردم
تا زیر بارش سرانگشتانت
و شعاع چشمانت
قد بکشند و
گل های سرخی باشند بر میز کارت

شیرکو بی کس
ترجمه : فریاد شیری

عشق تو آفتاب است

همیشه چشمانت
دو چشمه‌اند در خواب‌هایم
و همین است که
صبح که شعرم بیدار می‌شود
می‌بینم بسترم سرشار از گُلِ عشقِ توست و
نم‌نم گیاه و سبزینه
عشق تو آفتاب است
آنگاه که
درونم طلوع می‌کنی و می‌بینمت
آن هنگام هم که می‌روی نمی‌بینمت
سایه‌ی تنم می‌شوی و ابر خیالم
پا به پایم راه می‌افتی و
همراهم می‌شوی

شیرکو بیکس

عشق تو

عشقِ تو
یک ساعت به شبانه روز افزود
ساعتِ بیست و پنج

عشق تو
یک روزِ دیگر به ایام هفته افزود
روزِ هشتم

عشق تو
یک ماهِ دیگر به سال افزود
ماه سیزدهم

عشق تو
یک فصلِ دیگر به چهار فصل افزود
فصل پنجم

عشق تو اینگونه
نوعی زندگی به من بخشید
که یک ساعت و یک روز
و یک ماه و یک فصل
از همه عاشقان بیشتر دارد

شیرکو بیکس

ما هرگز سهم هم نخواهیم شد

خوب می دانم که ما
ما، من و تو
هرگز سهم هم نخواهیم شد
گرچه دوشادوش هم رهسپار می شویم
چونان ریل هایی
که هرگز به یکدیگر نمی رسند
 
دریغا که اگر بخواهیم
اندکی سوی هم آییم
واگن دل هایمان واژگونه خواهد شد
و آنگاه خواهی دید
چه نامه های عاشقانه ای
چه شیشه های عطر و
چه میعادگاه هایی که ویران می شود
خواهی دید چه بوسه های خیس از بارانی جان خواهد داد
خواهی دید
که در واژگونی این واگن های سرکش
چه بر سر هر دوی مان می آید
خواهی دید

شیرکو بیکس
ترجمه : بابک زمانی

زن گرامی من

زن گرامی من
رمانی که به تو داده بودم
باز آوردی
آن را در قفس
میان کتاب ها گذاشتم
چه همهمه ای
همه داستان های کوتاه
گرد او حلقه زدند
می خواستند از رویای دیدگان تو
باخبر شوند
او گفت که تو
تنها داستان های بلند را می پسندی
تنها داستان های بلند
شگفتا
زمانی چندانی نگذاشت
که دیدم
تمام داستان های کوتاه
رمان شده اند

شیرکو بیکس
ترجمه : سید علی صالحی و محمد رئوف مرادی

تو اینجا نیستی

تو اینجا نیستی
و گم شده ای
اما هنوز لبخندت اینجاست و
روی صندلی روبرویم نشسته است

تو اینجا نیستی
اما بعد از تو
رنگ گیسوانت
تن صدایت و
بوی تن ات را
برای تنهایی و اتاقم جا گذاشته ای

تو این جا نیستی
اما آنکه
در این خانه و
روی پاشنه ی در و
در بستر و
در خواب با من است
مرا
صورت عشق تو
تنها نمی گذارد

شیرکو بیکس

مترجم : مختار شکری پور

اگر ماه از تو زیباتر بود


اگر ماه از تو زیباتر بود
هرگز دوستت نمی داشتم
اگر موسیقی
از صدای تو دل انگیزتر بود
هرگز به صدای تو گوش نمی سپاردم
اگر آبشار اندامش از تو
متناسب تر بود
هرگز نگاهت نمی کردم
اگر باغچه از تو
خوشبو تر بود
هرگز تو را نمی بوئیدم
اگر در مورد شعر هم از من بپرسی
بدان
اگر به تو نمی مانست
هرگز نمی سرودمش

شیرکو بیکس

انسانی که با سکوت نزیسته است

انسانی که با سکوت نزیسته است
چگونه خواهد توانست
عشق مرا حس کند
کسی که با چشمانش باد را نبیند
چگونه می تواند
کوچم را درک کند
آن کس که به صدای سنگ گوش نسپرده
چگونه می تواند
صدایم را بشنود
و آن کس که در ظلمت نزیسته
چگونه به تنهایی‌ام ایمان می آورد ؟

شیرکو بیکس

در ژرفنای درونم

در ژرفنای درونم
نی لبکی محزون هست
هر سال
پاییز که می آید
آنرا بر لبش می نهد
باد در هم می پیچد و
چشم تنهایی خیس می شود و
انتظارم فرو می ریزد و
حیاط شعرم آکنده می شود
از برگ درخت

شیرکو بیکس
مترجم : نسیم مروت جو

هرگز نخواه که روزی به هم برسیم

می دانم
عمری ست کنارِ هم و
هرگز به هم نمی رسیم
درست مثل ریل هایی
که رؤیاهای ما را به سر منزلِ ممکن رسانده اند

نازنین
هرگز نخواه که روزی به هم برسیم
همچون واگن های بی قرارِ هر قطاری
واژگون خواهیم شد
آن وقت همه می فهمند
ما حامل چند گفت و گوی عاشقانه
چند نامه ی ناخوانده و
چند بوسه ی بی ریا بوده ایم

شیرکو بیکس

کاش آیینه‌ای بودم

کاش آیینه‌ای بودم
در اتاق زنی زیبا
تا جلوه‌گر زیبایی‌اش باشم
کاش گل سرخی بودم
در روز والنتاین
تا تقدیم دختری گردم

شیرکو بیکس