جوانی ام

جوانی‌ام
گوشه‌ی آغوش تو بود
لحظه‌ای صبر اگر می‌کردی
پیدایش می‌کردم
 
آغوشت را  باز کردی
برای رفتن‌ام
شاید حق با تو بود
من دیر شده بودم

شهاب مقربین

بدهکار هیچ کس نیستم

بدهکار هیچ کس نیستم
جز همین ماه
که از پشت میله ها می گذرد
که می توانست
از اینجا نگذرد و
جایی دیگر
مثلآ در وسط دریایی خیال انگیز
بچسبد به شیشه کابین یک تاجر پول دار
بدهکار هیچ کس نیستم
جز همین ماه
که تو را به یادم می آورد

رسول یونان

کلمه ی خاموش

دنبال یک کلمه می گردم
یک کلمه ی خاموش
مانند یک بوسه
که جمع کند همه ی کلمات را
روی لب های تو

شهاب مقربین

من عاشقم

جهان از آن من است
من عاشقم و
هیچ کس نمی تواند مرا بکشد
حتی مرگ

رسول یونان

آواز عاشقانه

من فکر می‌کنم
که فقط عشق می‌تواند پایانِ رنج‌ها باشد
به همین خاطر
همیشه آوازهایِ عاشقانه می‌خوانم
من همان سربازم که در وسطِ جنگ
محبوبش را فراموش نکرده است

رسول یونان

بازگشت

آتش و آدم
ترکیبی نامتجانس است
من از میان این آتش گر گرفته
در رویاها و عشق ها

غیر ممکن است سالم برگردم
بازگشت من
اندوه بار خواهد بود
کاش مثل نان بودم
چه زیبا بر می گردد
از سفر آتش

رسول یونان

گاهی باید گریخت

گاهی باید از خانه گریخت
به کوچه
خیابان
پارک
و در خود فرو رفت

گاهی باید از خود گریخت
به جاده‌های مه‌آلود
خانه‌های موهوم
خیال او
که تو را از خود کرده‌است
که تو را  بی خود کرده‌است

گاهی باید از او گریخت
به کجا ؟

شهاب مقربین

این همه شعر نوشتم

این همه شعر نوشتم
آن چه می خواستم نشد
زمزمه کردم ، ورد خواندم ، فریاد کشیدم
نشد آن چه می خواستم
پاره کردم ، آتش زدم ، دوباره نوشتم
نشد
تو چیز دیگری بودی
بگو تو را که نوشت
که سرنوشت مرا
کاغذی سیاه کرد

شهاب مقربین

مرگ دوست نداشتن توست

اگر مرا دوست نداشته باشی
دراز می‌کشم و می‌میرم
مرگ نه سفری بی‌بازگشت است
و نه ناگهان محو شدن
مرگ دوست نداشتن توست
درست آن موقع که باید دوست بداری

رسول یونان

تو نیستی

تو نیستی
اما من برایت چای می ریزم
دیروز هم
نبودی که برایت بلیط سینما گرفتم
دوست داری بخند
دوست داری گریه کن
و یا دوست داری
مثل آینه مبهوت باش
مبهوت من و دنیای کوچکم
دیگر چه فرق می کند
باشی یا نباشی
من با تو زندگی می کنم

رسول یونان

کتیبه ای کهن

نشانی‌ات را تنها من می‌دانم
حک شده بر سینه‌‌ی من
که چون کتیبه‌ای کهن بر سینه‌ی کوه
پا برجا مانده‌ام

بادها هر روز
نوشته‌های مرا می‌خوانند و
پیدایت می‌کنند
بر تو می‌وزند و می‌گذرند

تنها من
چون کتیبه‌ای کهن
بر سینه‌ی کوه
جا مانده‌ام

شهاب مقربین

زیبایی تو

زیبایی تو
برای من نان است و آب
همین طور آرامش خاطر
با بودن تو
آن ها نمی توانند
ستاره ها را از رویاهایمان بدزدند
آن ها از تو می ترسند
مثل هیولا از آیینه
زیبایی تو
زشتی آن ها را پررنگتر می کند
همچنان زیبا باش
آنها از زیبایی تو میترسند

رسول یونان

من تنهایم بی تو

من تنهایم بی تو
هیچ کاری نمی توانم بکنم
دیگر شعر هم نمی توانم بنویسم
و این تنهایی تلخ است
تلخ مثل نگاه نوازنده ای که
با دست های بریده به پیانو می نگرد

رسول یونان

فاش کردن عشق

نمی‌خواستم این عشق را فاش کنم
نمی‌خواستم
ناگاه به خود آمدم دیدم
همه‌ی کلمات
راز مرا می‌دانند
این است که هر چه می‌نویسم
عاشقانه‌ای برای تو می‌شود

شهاب مقربین

فقط آینه ی تو

مثل عکس ماه در برکه
در منی و
دور از دسترس من
سهم من از تو
فقط همین شعرهای عاشقانه است
و دیگر هیچ
ثروتمندی فقیرم
مثل بانکداری بی پول
من فقط آینه ی تو هستم

رسول یونان

شکل تلخی از عشق

عشق
شکل های بسیار دل انگیزی دارد
مثل گل سرخ
در دست دختری زیبا
مثل ماه
بالای کلبه ای برفی
اما من
گوش بریده ونسان ونگوگ ام
شکل تلخی از عشق

رسول یونان

تنهایی عمیق تر

دریا عمیق است
تنهایی عمیقتر
دستت را بده
با هم دست و پا بزنیم
پیش از آن که غرق شویم

 شهاب مقربین

آدم ها می گذرند

آدم ها می گذرند
آدم ها از چشم هایم می گذرند
و سایه ی یکایکشان
بر اعماق قلبم می افتد
مگر می شود
از این همه آدم
یکی تو نباشی
لابد من نمی شناسمت
وگرنه بعضی از این چشم ها
این گونه که می درخشند
می توانند چشم های تو باشند

رسول یونان

ما در رویا هایمان زندگی کردیم

آسمانخراش ها
تماشای آسمان را
از ما گرفته بودند
بمب های عمل نکرده
گشت و گذار درصحرا را
دریا نیز
استخر خصوصی دیکتاتورها بود
این دنیا به درد ما نخورد
ما در رویا هایمان زندگی کردیم

رسول یونان

هرشب خواب می بینم

هرشب خواب می بینم
سقوط می کنم از یک آسمانخراش
و تو از لبه ی آن
خم می شوی و
دستم را می گیری
سقوط می کنم هرشب
از بام شب
و اگر تو نباشی
که دستم را بگیری
بدون شک
صبحگاه
جنازه ام را
در اعماق دره ها پیدا می کنند

رسول یونان