سهم من از تو

مرا تنها گذاشته ای
سهم من از تو
فقط سوختن است
انگار باید بسوزم و
تمام شوم
مرا در کافه ای جا گذاشته ای
مثل سیگار نیم سوخته
مثلا رفته ای که برگردی
شب از نیمه گذشته
اما از تو خبری نشده است

رسول یونان

من قدیمی بودم

من قدیمی بودم
پلی
با سی و سه چشمِ گریان
وقتی از من می‌گذشتی

قصری آتش گرفته
که ویرانی‌اش را تماشا کردی و رفتی

مقبره‌ی پادشاهان
که هُرم سینه‌ی برده‌ها هنوز
درونش زبانه می‌کشد

دیواری
چین‌خورده دور خودم
کناره جاده‌ی مفروش پروانه‌های مرده

افسوس
حتی نسیم بال پروانه‌ای می‌توانست
به حالم بیاورد

من قدیمی بودم
تو فردا
از من که می‌گذری
از حالم چه می‌دانی ؟

شهاب مقربین

می‌دانستم دیگر به آنجا بر‌نمی گردم

می‌دانستم دیگر به آنجا بر‌نمی گردم
در آخرین عکس‌ها لبخند زدم
دشت را
به دست چشمه سپردم و
دریا را
به دست ابرها
و او را
به دست ماه و درخت توت
تا همیشه زیبا و شیرین بماند
بعد رویاهایم را
برداشتم و آمدم
همین طور
روباه کوچکم را
همین روباه را
که دمش از شعرم بیرون زده است

رسول یونان

رویاها نیز پیر می‌شوند

رویاها نیز پیر می‌شوند
اما کشان کشان و پیوسته
پیش می‌آیند
پا به پای من
که از دیرباز
دست در دست‌شان داشته‌ام

از ما کدام‌ یک پیش‌تر از پای خواهیم افتاد
رویاها
که سایه‌‌ام می‌انگارند ؟
یا من
که واقعیت‌شان پنداشته‌ام ؟

شهاب مقربین

دانه های اشک

دانه‌های اشک
از چشمم بیرون می‌زنند
چون قطار مورچه‌ها
از چشمان مرده
 
نکند اشک نیستند
مورچه‌اند این‌ها
نکند مرده‌ام
در حسرت تو ؟

رسول یونان

می‌خواستم دنیا را عوض کنم

می‌خواستم دنیا را عوض کنم
دنیا عوض شد
اما کار من نبود
 
می‌خواستم انسان را دگرگون کنم
انسان‌ها دگرگون شدند
نه آن‌گونه که من می‌خواستم

حالا دیگر
فقط می خواهم
تو را نگه دارم
همان گونه که بودی
بی هیچ تغییری
پیچیده در رویاهای کاغذی‌ام
 
و تو
می دانم
عوض نخواهی شد
همان گونه که بودی گریزپا
پر طغیان و تغیر
ویران گر
رودخانه‌ی آتش

شهاب مقربین

مرا ببخش اگر دوستت دارم

این ابرها را
من در قاب پنچره نگذاشته ام
که بردارم
اگر آفتاب نمی تابد
تقصیر من نیست
با این همه شرمنده توام
خانه ام
در مرز خواب و بیداری ست
زیر پلک کابوس ها
مرا ببخش اگر دوستت دارم
و کاری از دستم بر نمی آید

رسول یونان

تابیدی به من آب شدم

برفی که می‌بارید من بودم
تو را احاطه کردم
در بَرَت گرفتم
گونه‌هایت را نوازش کردم
شانه‌هایت را بوسیدم
و پاره پاره ریختم
پیشِ پای تو

بر من پا گذاشتی
کوبیده‌تر سخت‌تر محکم‌تر شدم

تابیدی به من
آب شدم

شهاب مقربین

از یاد نرفته‌ای

وقتی تلفن زنگ می‌زند
یعنی از یاد نرفته‌ای
حتی اگر به اشتباه شماره‌ات را گرفته باشند
ببین دوست من
در این دنیا
خیلی از آدم‌ها هست‌اند که
شماره‌شان حتی به اشتباه گرفته نمی‌شود

رسول یونان

رویای مرد مرده

کسی مدام به در می کوید
اینجا
رویای مردی مرده زندگی می کند
و رویاها
در را به روی کسی باز نمی کنند

شهاب مقربین

نفرت

جهان سیاه است ، مثل شب
زندگی نیزه ای به سمت خورشید
جاده ها همیشه به سمت دریا نمی روند
باران همیشه زیبا نیست
خواب ها همیشه تعبیر خوبی ندارند
دیروز خوب نبود ، باشد که فردا ، روشن و شادی آفرین باشد
همه ی این جمله ها از ذهن اسبی می گذرد که از کارزار برمی گردد

رسول یونان

دنیای رویاها

دنیا که به پایان برسد
رویا‌ها
دنیایی دیگر خواهند ساخت
و خنده تو
جای آفتاب را خواهد گرفت

رسول یونان

دنیا دارد به پایان می‌رسد

پیش تر‌ها
بیدار می‌شدم
با صدای بانگ خروس
اما حالا
اس ‌ام اس‌ها بیدارم می‌کنند
پس تو کی می‌خواهی بیدارم کنی محبوبم ؟
دنیا دارد به پایان می‌رسد

رسول یونان

به جستجوی راز جهان

به دور می رفتم
به جستجوی راز جهان
که دودکش خانه ات را دیدم
نزدیک که شدم
دریافتم
آنچه به دنبالش بودم تویی
زنی در سرزمینی برفی
با گیسوانی بافته و
آوازهایی که
خواب خرسها را پر از کندوهای عسل می کرد
اینجا فرود آمدم
و برای بخاری ات هیزم جمع کردم

رسول یونان

وضعیت

پایم را روی مین گذاشته‌ام
تکان بخورم مرده‌ام
باید همین‌جا که هستم
بمانم تا آخر دنیا
درست
وضعیت سرباز جنگی را دارم
کنار تو و زیبایی‌ات

رسول یونان

جای آفتاب

دنیا که به پایان برسد
رویا‌ها
دنیایی دیگر خواهند ساخت
و خندهٔ تو
جای آفتاب را خواهد گرفت

رسول یونان

دیگر دنبالت نخواهم گشت

خون
تپش
زندگی یعنی تو
آن‌چه را باید می‌فهمیدم
فهمیدم
ماه
زیباتر از همیشه می‌تابد
دیگر دنبالت نخواهم گشت
رد پای تو به قلبم می‌رسد

رسول یونان

اعتراف می کنم

اعتراف می‌کنم
هرچه کردم  اشتباه بود
هرچه گفتم  اشتباه بود
هرچه دیدم  اشتباه بود
درخت‌ها  سبز نبودند
سربی بودند
آسمان را  نشانه گرفته بودند

اعتراف می‌کنم
خواب دیدن‌ام  اشتباه بود
بیدارشدن‌ام  اشتباه بود
آن‌ها  رویاهای مخملی بودند
کابوس‌ها را نمی‌دیدم
 
اعتراف می‌کنم
سکوت کردن‌ام  اشتباه بود
فریاد کشیدن‌ام  اشتباه بود
گوش تا گوش آسمان  سنگین ‌بود
از دریایی واژگون
و تازیانه‌ا‌ی که برق می‌زد
خیرگی چشمم بود

اعتراف می‌کنم
هرجا رفتم  اشتباه بود
برگشتن‌ام  اشتباه بود
تنها مردن‌ام  اشتباه نیست
اگر برگشتم
دوباره اشتباه می‌کنم

همه چیز  اعتراف بود
ببخشید
دوباره اعتراف می‌کنم
همه چیز  اشتباه بود
ببخشید
دوباره اشتباه می‌کنم

شهاب مقربین

همه‌ی کلمات

همه‌ی کلمات
معنای تو را می‌دهند
مثل گل‌ها همه
که بوی تو را پراکنده‌اند

سکوت کرده‌ام
که فراموشت کنم
اما مدام
مثل زنبوری سرگردان
رانده از کندویش
دورِ گلم  می‌گردم

شهاب مقربین

اگر مرا دوست نمی‌داری

اگر مرا دوست نمی‌داری
دوست نداشته باش
من هرطور شده
خودم را ازین تنگنا نجات می‌دهم

اما دوست داشتن را فراموش نکن
عاشق دیگری باش
این ترانه نباید به پایان برسد
سکوت آدم‌ها را می‌کشد

این چشمه نباید بند بیاید
میخک‌هایی که در قلب‌ها شکوفا شده‌اند
از تشنگی می‌خشکند
اگر دوست‌داشتن را فراموش نکنی
تمام زیبایی‌ها را به یاد خواهی آورد
 
رسول یونان