روزی پا به قلب‌ام گذاشت عشق

روزی پا به قلب‌ام گذاشت عشق
مهمانی ناخوانده و اندوهگین بود
تنها آن‌گاه که عاجزانه می‌خواست بماند
پس از لَختی گذاشتم که بیاساید
او به زاری خواب از چشمان من ربود
و با سرشکِ چشمان‌اش رؤیاهایم را برآشفت
و آن زمان که قلب من در اشتیاق آوازی بود
از ترس خود شور آوازم را ساکت کرد
حالا که او به راه خود رفته است
دل‌تنگِ درد شیرین‌اش هستم
و شب‌ها گاه به راز و نیازی می‌گویم
که کاش دوباره بازگردد

سارا تیس‌دیل
مترجم : فائزه پورپیغمبر

آیا هرگز می‌دانستی

آیا هرگز می‌دانستی
که در زمان‌های دور
آن‌قدر عاشق‌ام بودی که
عشق‌ات هرگز به کاهلی و نابودی راه نمی‌برد ؟
تو آن زمان جوان بودی
مغرور و دل‌زنده
بیش از حد جوان بودی برای دانستن اش
 
سرنوشت بادی‌ست
و برگ‌های سرخ در حضورش
به پرواز درمی‌آیند پراکنده
در دوردست و در دوران توفانی سال

هم اکنون به ندرت هم‌دیگر را می‌بینیم
اما هر گاه سخن گفتن‌ات را بشنوم
راز تو را می‌دانم
عزیزکم ، عزیز دلم

سارا تیس‌ دیل    
مترجم : مهناز یوسفی

تو دنیا هستی

کفش جادو به پایم پوشاندی
و مرا به میان خورشید و ستارگان بردی
و دیگر تمام دنیا مال من بود
آه این کفش ها را از پایم در آور
خورشید و ستاره ها را می خواهم چه کنم ؟
همه ی دنیای من تویی
و جهان با همه ی ستاره ها و خورشیدش
از تو روشنی می گیرد

سارا تیس دیل
ترجمه : چیستا یثربی

خانه ی رویاها

رویاهای خالی ام را گرفتی
و با همه چیز پر کردی
با مهربانی و سخاوت
تابستان و آفتاب

رویاهای کهنه ی قدیمی
محل ازدحام افکارم
از شادی ها دورند
حتی از یک نغمه ی ساده

آه ، رویاهای خالی مبهم بودند
و بی انتها
شیرین و پُر سایه
جایی که افکارم می توانستند پنهان شوند

اما تو رویاهایم را بردی
و کاری کردی که به حقیقت تبدیل شوند
حالا افکارم جایی برای گشتن ندارند 
و همچنین کاری برای انجام دادن

سارا تیس دیل
مترجم : هودیسه حسینی

تفاوت بوسه ها

بهار بود که استفان مرا بوسید
رابین در پاییز
اما کالین
فقط نگاهم می‌کرد
هیچ وقت مرا نبوسید

بوسه‌ی استفان از سر شوخی بود
بوسه‌ی رابین در پی بازی بود
اما
بوسه‌ای در چشم‌های کالین هست
که تمام اوقات شبانه‌روز
مرا تعقیب می‌کند

سارا تیس دیل
مترجم : اعظم کمالی

از آنٍ تو نیستم

از آنٍ تو نیستم
گم نیستم در تو
گم نیستم
اگر چه می خواهم
گم باشم چون کورسوی شمعی در آفتاب
گم باشم چون دانه ی برفی در آب

دوستم داری
و هنوز هم تو
شادی شاداب و روشن منی
و من
منی که هنوز می خواهد
گم باشد چون نوری در نور

آه
غرقه ام کن در ژرفنای دوست داشتن
رهایم کن
از دانستن
کور و کر بر جایم بگذار
رها شده در طوفان عشق
همچون شمعی حقیر در مسیر باد وزنده

سارا تیس دیل

از آن تو نیستم

از آن تو نیستم
گمشده ات نیستم
گر چه آرزویم این بود که گمشده ات باشم
چون پرتو شمعی در روشنایی روز
یا بسان برف ریزه ای در دریای بی کران گم گشته ام

دوست می داری مرا ، با اینکه هنوز در جستجوی توام
در تقلای روح تو که نیک است و فروزنده
منم که آرزویم همه این است که گم گشته ات باشم
نوری بی رمق که در فروغ تو گم گشته ام

آه ! مرا درژرفنای عشق خود غوطه ور کن
خاموش کن مرا
می خواهم دیده بر هر آنچه است فرو بندم
کور و کر شوم
در توفان عشقت زیر و رویم کن
مرا که چونان شمعی در تندبادم

سارا تیس دیل

گناهان تو

آمدند تا اشتباهات تو را به من بگویند
یکی یکی
خودشان را معرفی کردند
بلند بلند
می خندیدم وقتی این کار را می کردند
من همه ی آنها را به خوبی از قبل می شناختم
آه ، آنها کورند
آنها بیش از حد کورند برای دیدن
گناهان تو باعث شده بود که بیشتر عاشقت باشم

سارا تیس دیل