فریب شیطان

به اندامم سوگند
به گیسوان بلندم
به لب های خونینم
به دستهایم سوگند
وقتی تو را در آغوش کشیدم
شیطان را فریب دادم

جمانه حداد
ترجمه : بابک شاکر

هیچ کس نمی تواند بفهمد

هیچ کس نمی تواند بفهمد
چه می گویم ، وقتی سکوت کرده ام
که را می بینم ، وقتی که چشم بسته ام
چگونه بی قرار می شوم
وقتی بی قرار می شوم
چه می جویم وقتی دست دراز می کنم
هیچ کس
هیچ کس نمی داند
کی گرسنه ام ، چه وقت سفر می کنم
کی راه می روم ، چه هنگام گم می شوم
و هیچ کس نمی داند
که رفتنم ، بازگشتن است
و بازگشتم ، غیبت
که ضعفم نقابی ست
و قدرتم نقابی
و آن چه در راه است ، طوفان است
گمان می کنند که می دانند
می گذارم در گمان شان بمانند

جمانه حداد

مرا در آغوش گیر

مرا در آغوش گیر
تا اگر توان قلبم را از دست دادم
 قلب با توانت را به من ببخشی
واگر ریشه هایم دراعماق زمین فرو رفته اند
همجنان در قلمرو دره  تو باشند
تا اگر عمرم را از دست دادم
به عمر تو دست یابم وبه زبانهایی بی شمار تو

مرا در آغوش گیر
تا گیاهی شوم سنگ آزار
وتو سنگ باطراوات شوی در سایه گیاه چلچراغ من
تا میان من وتو رودی جاری شود که تمام رودها را سیلاب می کند
تا از فراز کوه هایم به سمت تو  سرازیر شوم وتو را دریابم
تا کشف کنم  که چقدر  صعود تویی
وچقدر غرق شدن من
برای تو پلی بردوش خواهم کشید
که فاصله ای است میان روشنائی وهلاکت

مرا در آغوش گیر
تا  برسی به خواهش چیدن سیب من
 تا برنجانمت همچون سیبی بس از چیدن
تا تورا لبریز کنم از آنچه که نداری
 تا برای تو شب بیافرینم وقطعه أبری بر فراز
تا فراموشت شود که درخت شاخه های تو هستم
وتو شاخه های درخت دیگری هستی
وگرچیره شد بر من زندگی
در آغوش تو
زندگی دیگری نصیب من خواهد شد

مرا در آغوش بگیر
ودستانم را رها کن تا هرگاه به لبه یکی شدن رسیده ابم
دو کس دیگری را فریب خواهیم داد
که راهی به سرانجام خویش نیافتند

جمانه حداد
ترجمه : محمد الأمین

چشمانت آفتاب سوزانی ست

چشمانت آفتاب سوزانی ست
که تمام وجودم را می سوزاند
تو نمی دانی یک زن عاشق
مانند چوبهای نازک وخشک است
که زودتر می سوزد
وخاکستر می شود
تو نمی دانی یک زن عاشق
آتشفشان خروشانی ست درون اقیانوس
جهنمی رقصان روی باغ های بهشت
یک زن عاشق می تواند گناهان تو را ببخشد
برهنه ات کند
ولی رستگارت کند
یک زن عاشق
وهم نیست
خیال نیست
تو را خوب می شناسد اما
تو او را نخواهی شناخت

جمانة حداد
ترجمه بابک شاکر

من زن هستم

این فریاد یک زن است
فریاد زنی خشمگین و عاصی
فریاد یک زن انقلابی
من زن هستم
با تنم انقلاب می کنم
برهنگی ام دل خدا را برده است
هر سینه ام خورشید را مسخره می کند
من زنم
لبانم فریاد خشم دارد
زبانم اشاره به معجزه ای بزرگ
من زن هستم
می خواهم کفر بگویم
می خواهم مشرک باشم
و تمام حاکمان جهان را سرنگون کنم
و عاشقان جهان را به حکومت برسانم
و بعد خودم پیامبری کنم این جهان خسته را
جای گلوله بوسه بگذارم
جای شلاق نوازش
به جای انفجار همخوابه گی
من زنی انقلابی هستم
با چشمانم
با گیسوانم
و با لبانم

جمانة حداد
مترجم : بابک شاکر

رعیت حکومت تو

نمی خواهم فکر کنم
نه امروز
نه هیچ زمان دیگری
از امروز می خواهم با آغوش تو زندگی کنم
برای تو به کام تو
اگر عاشقی سکوت است من لال می شوم
اگر دوست داشتن اطاعت است
من رعیت حکومت تو می شوم
و محو در استبداد تو
آینه ها را از خانه دور می کنم
که دیده نشوم
می خواهم تنها تو را ببینم و
محو تو باشم

جمانة حداد شاعر لبنانی
ترجمه : بابک شاکر