سه جاودانه

دو مرد در جهان هستند
که همواره راه را بر من می‌‌بندند
یکی‌ همانی است که عاشقش هستم
و آن یک ، اوست که عاشق من است


یکی‌ در رویاهای شبانه‌ من

که در روح تاریک من خانه کرده است
و آن یک در کنار دریچه قلبم ایستاده است
که هیچ زمانی‌ به درون راهش نخواهم داد


یکی‌ که مرا فوت کرد

چون نسیم شادی‌ آفرین بهاری
و آن یک که همه زندگیش را به من داد
بدون اینکه ساعتی‌ در کنارم بیاساید


یکی‌ که در آوازی از خون تن‌ می‌شوید

در همخوابگی پاک و آزاد
و آن یک که یگانه ای‌ است با روزی کسالت‌بار
که در رویاهایش غرق می شود


هر زنی بین این دو ایستاده است

عاشق است
معشوق است
و پاک


فقط

یکبار در هر صد سال اتفاق می افتد
که هر سه را با هم تنیده شوند
ذوب شوند
و یکی شوند

Tove Ditlevsen شاعر دانمارکی
ترجمه : مصی پوینده