سه جاودانه

دو مرد در جهان هستند
که همواره راه را بر من می‌‌بندند
یکی‌ همانی است که عاشقش هستم
و آن یک ، اوست که عاشق من است


یکی‌ در رویاهای شبانه‌ من

که در روح تاریک من خانه کرده است
و آن یک در کنار دریچه قلبم ایستاده است
که هیچ زمانی‌ به درون راهش نخواهم داد


یکی‌ که مرا فوت کرد

چون نسیم شادی‌ آفرین بهاری
و آن یک که همه زندگیش را به من داد
بدون اینکه ساعتی‌ در کنارم بیاساید


یکی‌ که در آوازی از خون تن‌ می‌شوید

در همخوابگی پاک و آزاد
و آن یک که یگانه ای‌ است با روزی کسالت‌بار
که در رویاهایش غرق می شود


هر زنی بین این دو ایستاده است

عاشق است
معشوق است
و پاک


فقط

یکبار در هر صد سال اتفاق می افتد
که هر سه را با هم تنیده شوند
ذوب شوند
و یکی شوند

Tove Ditlevsen شاعر دانمارکی
ترجمه : مصی پوینده 

نظرات 4 + ارسال نظر
کاکتوس دوشنبه 19 مهر 1395 ساعت 01:12

ﺩﺭ ﻣﻦ
ﺩﯾﻮﺍﻧﻪ ﺍﯼ ﺟﺎ ﻣﺎﻧﺪﻩ
ﮐﻪ ﺩﺳﺖ ﺍﺯ
ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺷﺘﻨﺖ ﺑﺮ ﻧﻤﯽ‌ﺩﺍﺭﺩ!
ﺑﺎ ﺗﻮ ﻗﺪﻡ ﻣﯽ‌ﺯﻧﺪ
ﺣﺮﻑ ﻣﯽ‌ﺯﻧﺪ
ﻣﯽ‌ﺧﻨﺪﺩ
ﺷﻌﺮ ﻣﯽ‌ﺧﻮﺍﻧﺪ
ﻗﻬﻮﻩ ﻣﯽ‌ﺧﻮﺭﺩ
ﻓﻘﻂ ﻧﻤﯽ‌ﺗﻮﺍﻧﺪ
ﺩﺭ ﺁﻏﻮﺵ ﺑﮕﯿﺮﺩﺕ ...
ﺑﻪ ﮔﻤﺎﻧﻢ
ﻫﻤﯿﻦ ﺑﯽ ﺁﻏﻮﺷﯽ
ﺍﻭ ﺭﺍ
ﺧﻮﺍﻫﺪ ﮐﺸﺖ ...

"ﻣﺮﯾﻢ ﻗﻬﺮﻣﺎﻧﻠﻮ"

هر بار که با دلم می جنگم
تو برنده می شوی
جهان
جای خوبی
برای عاشقانه زیستن نیست
این حرف را اما
با هیچ گلوله ای نمی شود
در مغز این دل فرو کرد
می میرد اما
باور نمی کند

رویا شاه حسین زاده

ممنونم از همراهی صمیمانه ات و شعر بسیارزیبایی که نوشتی کاکتوس عزیز
موفق باشید
با مهر
احمد

هادی یکشنبه 18 مهر 1395 ساعت 12:09

به دستهایم قول دستهایت را داده بودم.
دلم هم می دانست که این عید می آیی.
آن اتفاق خاص داشت می افتاد.
آه که آن لحظه ناب...
از راه می رسید
و من مشتاقانه خود را بر آن روز دیدار
آماده کرده بودم.
همه چیز داشت عالی پیش می رفت
حتی شمردن ثانیه ها.
تا آنکه ساعت روی دیوار...
حسادت کرد!
و ایستاد.
#علی_اسکندرپور(هادی) (کتاب سمفونی پاییز)

همیشه فکر می‌کردم که
بدترین چیز توی زندگی
اینه که تنها باشی،
ولی نه
حالا فهمیدم که
بدترین چیز توی زندگی
بودن با آدم‌هائیه که باعث می‌شن
احساس تنهایی کنی

گرانت هسلو


با درود و سپاس فراوان ازحضورتان و سروده ریبایی که نوشتید اقای اسکندرپور عزیز
همواره شادباشید
با مهر
احمد

فرزانه یکشنبه 18 مهر 1395 ساعت 01:02

وقتى چشمت را
هنگامِ بوسیدن یارت مى بندى،
مرا به یاد آر که با چشم بسته
در کوچه اى تاریک
آواز مى خوانم و دور مى شوم

#علیرضا_روشن

رویاهاتو محکم بچسب
واسه این که اگه رویاها بمیرن
زنده‌گی عین مرغ شکسته بالی میشه
که دیگه مگه پروازو خواب ببینه.

رویاهاتو محکم بچسب
واسه این که اگه رویاهات از دس برن
زنده‌گی عین بیابون ِ برهوتی میشه
که برفا توش یخ زده باشن.

لنگستون هیوز
ترجمه : احمد شاملو


با درود و سپاس فراوان از حضور شما و شعر زیباییکه نوشتید خانم فرزانه عزیز
با مهر
احمد

محمد شیرین زاده جمعه 16 مهر 1395 ساعت 15:17 http://m-bibak.blogfa.com

نه دیگر خسته شده ام

از انتظار

بر لب این پنجره

نه نسیمی میگذرد

و نه صدای پای آشنایی می آید

قاصدک ها هم که راه خانه ام را گم کرده اند

دلم تنگ است برای عطر گل سرخ

برای روز های عاشقی

هیچکس در تنهایی ام

مرا صدا نزد

جز باران

وقتی رفتم

بگویید:

مردی بود که

چترش را

جا گذاشت و رفت ...


((محمد شیرین زاده))

دست های من پرده های هستی تو را
از هم می گشاید
در برهنه گی بیشتری می پوشاندت
اندام به اندام عریانت می کند
دست های من
و از پیکرت
پیکری دیگر می آفریند.

اکتاویو پاز
ترجمه: احمد شاملو


محمد عزیز از سروده بسیار زیبایت ممنونم
خوشحال شدم که اینجا نوشتید
موفق باشی
با مهر
احمد

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.