از لبانت بوسیدم همانگونه که دست مادرم را می بوسیدم

از لبانت بوسیدم همانگونه که دست مادرم را می بوسیدم
به معصومیت نماز میتی که سر گور مادرم نخوانده بودم
به مستی غلط های املایی نوشته شده بر سنگ گور مادر
و تو به اندازه وصیت نامه مادرم دوست داشتنی بودی
که گفته بود پسرم را بعد از مرگ  در کنارم خاک نکنید
برخی رمانهای قدیمی
با جمله سال هزار و نهصد و چند بود شروع می شد
من کودکی ام را ،  رمان دوران کودکی ام را
با شکستن اسباب بازیهای تو آغاز کردم
من همواره  پاییز را با شکستن تابستان آغاز کردم
آغاز کردن پاییز با شکستن تابستان
این همان نبردی بود که در عشق ورزی با تو باخته بودم
برای یک عشق فراری قلبی برای پنهان شدن جستن
وظیفه تنهاییی بود که در عشق مادرم می سوخت
شاید در آن چشمانت که هنگام مرگ آن زن داغ بود
و سردی ات که تداعی گر شهرهای دور دست بود
قلبی را یافتن
و به قلبی پیشنهادی غیر قابل رد کردن دادن
و رویای یکی ساختن اقیانوسها در انتهای دریاها بود
آه من چه سان از یاد توانم برد
چه سان از یاد توانم برد
مادرم را که هنگام زاییدن من
در شکمش گلی گذاشته بود
این گل مگر سر جایش می ایستاد ؟ 

ادامه مطلب ...