از لبانت بوسیدم همانگونه که دست مادرم را می بوسیدم

از لبانت بوسیدم همانگونه که دست مادرم را می بوسیدم
به معصومیت نماز میتی که سر گور مادرم نخوانده بودم
به مستی غلط های املایی نوشته شده بر سنگ گور مادر
و تو به اندازه وصیت نامه مادرم دوست داشتنی بودی
که گفته بود پسرم را بعد از مرگ  در کنارم خاک نکنید
برخی رمانهای قدیمی
با جمله سال هزار و نهصد و چند بود شروع می شد
من کودکی ام را ،  رمان دوران کودکی ام را
با شکستن اسباب بازیهای تو آغاز کردم
من همواره  پاییز را با شکستن تابستان آغاز کردم
آغاز کردن پاییز با شکستن تابستان
این همان نبردی بود که در عشق ورزی با تو باخته بودم
برای یک عشق فراری قلبی برای پنهان شدن جستن
وظیفه تنهاییی بود که در عشق مادرم می سوخت
شاید در آن چشمانت که هنگام مرگ آن زن داغ بود
و سردی ات که تداعی گر شهرهای دور دست بود
قلبی را یافتن
و به قلبی پیشنهادی غیر قابل رد کردن دادن
و رویای یکی ساختن اقیانوسها در انتهای دریاها بود
آه من چه سان از یاد توانم برد
چه سان از یاد توانم برد
مادرم را که هنگام زاییدن من
در شکمش گلی گذاشته بود
این گل مگر سر جایش می ایستاد ؟ 

 
همانجا در شکم مادرم رحمی دیگر گشوده بود
رحمی که من از آن خارج شدم جهنم بود
رحمی که گل در شکم مادر گشوده بود بهشت
در تمامی این غارهای تاریک با دروازه های آهنینش
متونی بود که پدرم با نطفه اش نوشته بود
متون خیانتی مقدس
قسم های  مقدس جاهلانه
برادران مرده ام
برادران نا زاده ام
برادران نازاده فرشته ام
برادران نازاده پیغمبرم
برادران جن من
همگی در سرگشتگی تاریکی سر جایشان بی پروا خشکیدند
شب مرگ مادرم بود که سرم را تیغ انداختم
سرم را تا جمجمه ام تیغ انداختم
تی شرتی سیاه پوشیدم
شلواری سیاه بر تن کردم
جورابهای سیاه و چکمه های سیاه
پالتویی سیاه پوشیدم و شبی سیاه را بر چهره ام گستردم
به تو آمدم انگاری در عزای کسی
به تو آمدم زیر باران
به تو آمدم همچون ارابه پستی که همه اسبهایش زخمی بودند
از لبانت بوسیدم همانگونه که دست مادرم را می بوسیدم
به تو گفتم مرا کنار مادرم دفن مکن
مرا هیچ جا دفن نکن رها کن همینجا بمانم
بگزار در این خانه بپوسم در رختخواب تو که بوی زیزفون می دهد
بگزار گوشتهایم در این خانه بریزد
همچون برگهای درختی که فرو ریزان تابستان را می شکند تا پاییز آغاز شود
از لبانت باز بوسیدم همانگونه که دست مادرم را می بوسیدم
و بعد لبانت را بر پیشانی ام نشاندم به لطافت و نرم نرم
گفتم مرا ببخش مادر
همه اینها ناشی از هیجان مرده ای است که سعی دارد زندگی را چنگ بزند

کوچیک اسکندر شاعر ترکیه
مترجم : نیما یوسفی


نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.