تنها برای این که مرا دوست می‌داشتی

تنها برای این آواز می‌خوانم
که تو مرا دوست می‌داشتی
در سال‌های دور مرا دوست می‌داشتی
در آفتاب ، در آستانه‌ی تابستان
مرا دوست می‌داشتی
در باران ، در برف
در فصل‌های سرد
من آواز می‌خوانم
تنها برای این که مرا دوست می‌داشتی

تنها برای این که چشمانت به من نگریستند
با روحِ روشن تو به تجلی در نگاهت
سرشار از غرور
من عالی‌ترین تاجِ وجودم را
بر سر نهادم
تنها برای این که چشمانت به من نگریستند

تنها برای این که در خرامیدنم ستایشم کردی
و در نگاهت
خرامان سایه‌ی لغزانم را دیدم
به سان رؤیایی
رؤیایی بازیگوش و و دردکشان و غمناک
تنها برای این که به گاهِ خرامیدنم
آری ، ستایشم کردی 

ادامه مطلب ...