و تو خدایی می کنی

ای خدا تمام بندگانت را به من بده
و چشمانت را ببند
می خواهم سرنوشت عاشقی ها را رقم بزنم
همه را کنار هم بگذارم
همه را بهم برسانم
سفر را حذف کنم
دوری را محو
شعر را می خواهم آزاد کنم
استعاره و کنایه و کلمه را تمام کنم
به تن زن شیر بریزم و عسل
به تن مرد جوی های روان
این را به آن بریزم
آن را درونش بازی دهم
تو فقط چشمانت را ببند
و همه را به من واگذار کن
آغوش را سوگند می کنم
هم آغوشی را عبادت
و تو خدایی می کنی
بر جهانی پر از عاشقان رسیده

رنا التونسی شاعر مصری
مترجم : بابک شاکر