ترانه ها او را می سرایند

ترانه ها او را می سرایند
شعرها عاشق تو هستند
بی تو نه شعری می توانم بخوانم
نه ترانه ای می توانم بسرایم
باز گوش می کنم
ترانه ها تو را می سرایند
شعر ها عشقم را به تو می نویسند
من باز تو را می خوانم
آنها  پیش تو می آیند
من باز  از دور دستها تو را دوست می دارم
نمی توانم نه  به  اندازه شعر ها شجاع باشم
و نه به اندازه ترانه ها با جرات
در هایم را برویت می بندم ، می ترسم
شعر ها با دست هایشان تو را شکل میدهند
من نمی توانم دستهایم را بسویت دراز کنم
نمی توانم لمست کنم
ترانه ها طعم زبانت می شوند
و شاید شعر ها پرده چشمانت
من اما نه در چشمان توام نه در زبان تو
شعر ها وارد بستر خوابت می شوند
من باز بی آنکه عطر تو را بفهمم می خوابم
باز ترانه ها تو را می سرایند و شعر ها عاشقت می شوند
من اما باز در حسرت تو اینگونه گرفتار می شوم

آتاکان باش ار شاعر اهل ترکیه