ترانه ها او را می سرایند

ترانه ها او را می سرایند
شعرها عاشق تو هستند
بی تو نه شعری می توانم بخوانم
نه ترانه ای می توانم بسرایم
باز گوش می کنم
ترانه ها تو را می سرایند
شعر ها عشقم را به تو می نویسند
من باز تو را می خوانم
آنها  پیش تو می آیند
من باز  از دور دستها تو را دوست می دارم
نمی توانم نه  به  اندازه شعر ها شجاع باشم
و نه به اندازه ترانه ها با جرات
در هایم را برویت می بندم ، می ترسم
شعر ها با دست هایشان تو را شکل میدهند
من نمی توانم دستهایم را بسویت دراز کنم
نمی توانم لمست کنم
ترانه ها طعم زبانت می شوند
و شاید شعر ها پرده چشمانت
من اما نه در چشمان توام نه در زبان تو
شعر ها وارد بستر خوابت می شوند
من باز بی آنکه عطر تو را بفهمم می خوابم
باز ترانه ها تو را می سرایند و شعر ها عاشقت می شوند
من اما باز در حسرت تو اینگونه گرفتار می شوم

آتاکان باش ار شاعر اهل ترکیه

نظرات 1 + ارسال نظر
منیژه جمعه 3 اسفند 1397 ساعت 15:42 http://engmoochesh95.mihanblog.com/

از گل شنیدم بوی او مستانه رفتم سوی او

تا چون غبار کوی او در کوی جان منزل کنم


رهی معیری


سلام و عرض ادب

آدینه بخیر و خوشی

بسیار عالی ، موفق باشید

سلام دوست عزیز
با سپاس فراوان از همراهی صمیمانه تون
خیلی خوشحالم که شعر را دوست داشتید
این روزها شما تنها مخاطب وبلاگم هستید و من از این بابت از شما سپاسگزارم
شاد و سلامت باشید
با مهر
احمد

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.