بوسه‌های خیس

مهم نیست که دیگر پول نداریم
شراب‌مان که به آخر رسید
می‌رویم زیر باران
و این بار از بوسه‌های خیس
مست می‌شویم

احمد اُکتای
ترجمه : سیامک تقى زاده

در نهایت دلتنگی

همیشه کسانی هستند
که در نهایت دلتنگی
نمی توانیم آنها را در آغوش بگیریم
بدترین اتفاق شاید همین باشد

ایلهان برک
ترجمه : سیامک تقى زاده

در شهری به دنیا آمدم

در شهری به دنیا آمدم
که بادهایش از سمت شمال می وزید
به این سبب
لبانم خشک و ترک خوردهَ اند
کمی ببوس مرا

در شهری که به دنیا آمدم
هیچ درخت گردویی نبود
از اینست که
حسرت خنکای سرزمینی را
همیشه به همراه دارم
کمی نوازش کن مرا

احمد عارف شاعر ترک
مترجم : سیامک تقی زاده

بگذار تو را دوست بدارم

بگذار تو را دوست بدارم
زیرا که تو هم
به این دوست داشتن احتیاج داری

ایلهان برک
ترجمه : سیامک تقی زاده

آن که مرده بود من نبودم

غروب بود
تماشا می‌کردی از پنجره‌ات
ظلماتی را که خیابان را می‌پوشاند
کسی از جلوی خانه‌ات می‌گذشت
شبیه من بود
قلبت تند می‌زد
آن‌که می‌گذشت اما
من نبودم

شب بود
خوابیده بودی در تختت
بیدار می‌شدی به ناگاه در جهانی خاموش
چیزی در خواب چشم‌هایت را می‌گشود
و ظلمات آن‌جا بود
در اتاقت
آن‌که تو را می‌دید
اما من نبودم

در آن اوقات هیچ جا اثری از من نبود
و تو بی دلیل می‌گریستی
حالا دست‌کم به من فکر می‌کنی
و عاشقانه زندگی می‌کنی
آن‌که این را می‌دانست من نبودم

کتاب می‌خواندی
کتابی گشوده و باز
مردمان آن عاشق می‌شدند و می‌مردند
جوانی در قصه کشته شد
ترسیدی
و با همه‌ی توانت گریستی
آن‌که مرده بود اما
من نبودم

ازدمیر آصف
مترجم : محسن عمادی

هربار که هوای رفتن به سرم می زند

هربار که هوای رفتن به سرم می زند
می روم
در گوشه ای تنها می نشینم

تا این سودا از خیالم بگذرد

می دانم اگر بروم

هرگز به اینجا بازنخواهم گشت


جمال ثریا

مترجم : سیامک تقی زاده

زنی به ظرافت قطره ای اشک

شراب ، دنبال شب اش می گردد
درد ، دنبال دانه ای انگور
و انگور
خاطره ی روزی که
از خوشه چیده شد

من هم سراغ
زنی به ظرافت قطره ای اشک
می گردم
زنی که به اندازهِ قطره ای
در شراب محو شده ست

شراب با زن
در تاریکیِ شب ها
تیره ست
چنان باد پنهان شده
در سومین جزیره ام
و قایق ام در آبی های آسمان
دود می شود

این بار مرا
درون خود نه
در روح خود سر بکش

حیدر اَرگولن
ترجمه : سیامک تقی زاده

گیسوانت در باد منتشر می شد

گیسوانت در باد منتشر می شد
در کنارت ترا می نگریستم
آفتاب می سوزاند
دریا می سوخت
تو حرف می زدی
من گوش می دادم
می خندیدی
ساکت می شدی
می اندیشیدی
دست در دست من قدم می زدی
راه تمام می شد
ترا نمی دیدم
زمان سال تا سال می گذشت
ترا از دور دست ها
خیلی دور ها
تماشا می کردم

ازدمیر آصف
برگردان : صابر حسینی

در صورتت آرامشى بود

در صورتت آرامشى بود
که مى توانستم
تمام کلماتم را
به امانت بسپارم

مورات حان مونگان
ترجمه : سیامک تقى زاده

تو با چشمان سبزت

تو با چشمان سبزت
در زیر آفتاب خواهی خوابید
من
خمیده بر رویت
همچون نظاره‌ی سهمناک‌ترین حادثه کائنات
به تماشایت خواهم نشست

ناظم حکمت

وقتى تو میایى

وقتى تو میایى
به سرزمینى خوشبخت بدل مى شوم
به سرزمینى پر از آواز پرنده
وقتى تو مى روى
سر در گریبانم
مثل مردمى که
کسى را از دست داده اند

اوکتای رفعت
ترجمه: رسول یونان

به تبعید رفتن

به تبعید رفتن
و یا حبس شدن
در چشمان تو

چشمانی که مرا با درد
سمت عشق می بَرد

چشمانی
که در آنها می توان
آفتاب را نوشید
بگو ، چشمانت کو ؟

احمد عارف
مترجم : سیامک تقی زاده

در برابر آینه یک جور زیبایی

در برابر آینه یک جور زیبایی
در رختخواب جورِ دیگر
گوش به شایعات نده
سرمه بر چشمانت بزن
گرگ و میش غروب به قهوه‌خانه بیا
تا دل حسودان بسوزد
مردم حرفشان را خواهند زد
خیالت نباشد
مگر عاشق نیستیم ما ؟

اورهان ولی

عاقبت یک روز میآید

عاقبت
یک روز
یک نفر میآید
و تمام آنهایی که رفته اند را
از یاد می برد

ایلهان برک

 مترجم : سیامک تقی زاده

برای من باز بگذار

برای من
باز بگذار
درهای شهری را
که در آن
زندگی می کنی

آن چیزها که
برای تو خواهم گفت
تنها با سخن گفتن از آنها
به اتمام نمی رسند

سال هاست
از زندگی من
لحظه هایی را دزدیده ای
که تمام این لحظه ها
با نام تو یکی شده اند

ازدمیر آصف

مترجم : سیامک تقی زاده

میان من و تنهایی ام

میان من و تنهایی ام
ابتدا
دستان تو بود
سپس درب ها تا به آخر
گشوده شدند
سپس صورت ات
چشم ها و لب هایت
و بعد تمام ِ تو
پشت سر هم آمدند

میان من و تو
حصاری از جسارت تنیده شد
تو
شرمساری ت را از تن ات
بیرون آورده و
به دیوار آویختی
من هم تمام قانون ها را
روی میز گذاشتم

آری
همه چیز ابتدا این گونه آغاز شد

جمال ثریا
مترجم : سیامک تقی زاده

هوایم داشت رفته رفته خراب تر می شد

هوایم داشت
رفته رفته
خراب تر می شد

و اشک
در چشمانم
بیشتر بیشتر

به گمانم
شباهنگام
چیزی شبیه به تو
درونم
شروع به باریدن کرده بود

جمال ثریا
مترجم : سیامک تقی زاده

وقتی که تو این شعر را بخوانی

وقتی که تو
این شعر را بخوانی
شاید من در شهر دیگری باشم

شعری که از پاییزی تلخ
و عشقی که به عبث می پیمود
سخن می گفت

شعری که در بادها می وزید
و چنان اعلامیه های
پخش نشده
برتکه های کاغذ
نوشته شده بودهمانند مسافری
که به سفری دور و تنها
آماده بود

زیرا که مرگ
قایقی سفید رنگ بود
قایقی غرق شده که تمام دریاهای سیاه
او را می خوانند

مرگ
شکل ستاره های خاموش
و آدرس هایی پاره
مرگ
شبیه چمنزاری سوخته بود

وقتی که تو
این شعر را بخوانی
شاید من در شهر دیگری باشم

بهجت آیسان
مترجم : سیامک تقی زاده

در رویایم عشق را دیدم

در رویایم عشق را دیدم
دنبال انسان می گشت
بیدار شدم
انسان را دیدم
دنبال عشق می گشت
تمام دنیا را خواستم بغل کنم
دستهایم به هم نرسید

ازدمیر آصف

از فرازِ بامِ خانه ها

از فرازِ بامِ خانه ها در شهرِ دوردستِ من
از درونِ دریای مرمره
از میانِ پائیزِ غم زده
صدای تو آمد                   
گرم و روان
تنها سه دقیقه
و بعد تلفن خاموش شد

ناظم حکمت
ترجمه : احمد پوری