معشوقِ پنهانیِ من

حتی خیال و رؤیا هم
برای آن ‌که پنهانی دیده شود
در انتظارِ شب می‌مانَد
و تو ای معشوقِ پنهانیِ من
در قلبِ من
و در پنهان‌ترین نقطه از وجودِ ‌من جای داری

هیچکسی ایکاش که از غمگین بودن‌ام باخبر نشود
من این احساس را به سانِ مرگِ خود
به این‌سو به آن‌سو می‌بَرَم
و در پنهان‌ترین خلوت‌گاهِ زنده‌گیِ من
جایی پنهان وجود دارد
که معشوقِ من در آن‌جا خوابیده است

معشوقِ پنهانیِ من
به سانِ دل‌تنگی‌ام
که جانِ مرا تسخیر می‌کند
و نیز به اندازه‌ی زندگی دردناک است
ولی با تمامیِ این‌ها
در ژرفای نیستی
برای معشوقِ پنهانیِ خود دل‌تنگ‌ام

آتاول بهرام‌ اوغلو
مترجم : ابوالفضل پاشا

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.