مُرده‌ی حواس‌پرت

دیروز زنی زیبا
از حوالیِ قبرِ من عبور کرد
ساق‌های او را
که معدنی از آفتاب بود
و شب‌ام را زیرورو می‌کرد
تا جایی که سیر شوم
نگاه کردم
و باور نمی‌کنید اگر که بگویم
خواستم از جای خود برخیزم
و دستمالِ او را که بر زمین افتاده بود
به او بدهم
مردنم را فراموش کرده بودم

جاهد صدقی تارانجی شاعر ترکیه
مترجم : ابوالفضل پاشا

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.