ما را به جز از عشق تو ، در خانه کسی نیست

ما را به جز از عشق تو ، در خانه کسی نیست
بنمای رخ ، از پرده که در خانه کسی نیست

بردار مه از سلسله تا خلق بدانند
کز سلسله داران تو ، دیوانه کسی نیست

فرزانه‌تر مردم اگر ، زاهد و صوفی است
ای دوست به دوران تو ، فرزانه کسی نیست

در خلوت دل ساختمت ، منزل و آنکس
گر دل نکند ، منزل جانانه کسی نیست

خمار به اغیار مده ، باده که خام است
مطرب مزنش در ، که در آن خانه ، کسی نیست

سرگشته بسی‌اند ولی ، آنکه چو پرگار
دارد قدمی ثابت و مردانه ، کسی نیست

دلگرمی پروانه ده‌ای شمع که در عشق
امروز به جانبازی پروانه کسی نیست

سلمان ، مطلب یار که بسیار بجستند
زین جنس ، درین منزل ویرانه کسی نیست

یاری که به کامت برساند ، ز دل خود
در دور به جز ساغر و پیمانه کسی نیست

سلمان ساوجی

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.