دو شعر عاشقانه

و اگر فکر می کنی
عاشق
عشقش را که داشته باشد
دنیایی را دارد
اشتباه کرده ای

آدم عاشق
تنهاترین است
چه در کنار یار
چه در خیال یار
=========
آتش دوزخ باشد
شراب باشد
تو کنار من باشی
و شیطانی که گولمان بزند
شب که شد
از بام جهنم خودمان
بهشت دیگران را میبینیم

نیکی فیروزکوهی

نظرات 5 + ارسال نظر
دلارام پنج‌شنبه 17 دی 1394 ساعت 14:29

تازگی ها با خودت قدم می زنی
تنهایی؛
دست تو را می گیرد
و من
تنها/تر می شوم

ما زوجی خوشبختیم
که سال هاست
پای خودشان پیر شده اند !

از امید دیوسالار

خیلی زود می‌فهمی
همه‌ چیز را
در آغوش من جا گذاشته‌ای
مثل مسافری
که تمامِ زندگی‌اش را
در یک ایستگاه بین راهی
جا می‌گذارد!

نسترن وثوقی


با درود و سپاس فراوان خانم دلارام عزیز
مانا باشی
با مهر
احمد

دلارام پنج‌شنبه 17 دی 1394 ساعت 14:22

شب و روز «در» فکر منی
چه می شد اگر
این «در»
شکسته می شد ؟



رایکا امیری فر

من
تمامت کرده ام
بیچاره کسی که
میخواهد با تو
شروع کند

افشین یداللهی


ممنونم از همراهیتان خانم دلارام عزیز
با مهر
احمد

دلارام پنج‌شنبه 17 دی 1394 ساعت 14:20

......................
.................
یا باید ترک کنم اعتیاد داشتنت را!



شعر خانم محمدزاده زیبا بود از خواندنش لذت بردم

بله شعر ایشان بسیار زیبا و دلنشین بود
ممنونم از حضورتان دوست گرامی
با مهر
احمد

یه دوست چهارشنبه 16 دی 1394 ساعت 15:23 http://www.zahra1374.blogfa.com

امشب از بودن هایت قصه میگویم
برای خودم
لالایی میگویم
امشب باید آرام بگیرم
باید قبول کنم
که دیگر دستی مویم را نوازش نمیکند
آغوشی پناهگاهم نمیشود
امشب یا باید پر بکشم به سمت
به زیرِ خاک!
یا باید ترک کنم اعتیاد داشتنت را!
زهرا محمدزاده آ.

ﻣﺪﺗﯿﺴﺖ ﻋﺎﺷﻘﺎﻧﻪ ﻫﺎﯾﻢ
ﺑﻪ ﺩﺭﺍﺯﺍ ﮐﺸﯿﺪﻩ
ﺍﯾﻦ ﺑﺎﺭ
ﺳﺮﺕ ﺭﺍ ﺩﺭﺩ ﻧﻤﯽ ﺁﻭﺭﻡ
ﺧﻮﺍﺳﺘﻢ ﺑﮕﻮﯾﻢ
ﺩﺭ ﯾﺨﭽﺎﻝ ﭼﯿﺰﯼ ﻧﺪﺍﺭﯾﻢ
ﭘﺎﯾﻢ ﺭﺍ ﻫﻢ ﮐﻪ ﺑﯿﺮﻭﻥ ﺑﮕﺬﺍﺭﻡ
ﺍﺯ ﮔﻨﺠﺸﮏ ﻫﺎﯼ ﻫﻤﯿﺸﻪ ﻣﻨﺘﻈﺮ ﺧﺮﺩﻩ ﻧﺎﻥ ﻫﺎﯾﺖ
ﺗﺎ ﮔﺮﺑﻪ ﺍﯼ
ﮐﻪ ﻓﻘﻂ ﺍﺯ ﺩﺳﺖ ﺗﻮ ﻏﺬﺍ ﻣﯽ ﺧﻮﺭﺩ
حالت ﺭﺍ ﻣﯽ ﭘﺮﺳﻨﺪ
ﻣﻦ ﻫﻢ ﺟﻮﺍﺑﯽ ﻧﺪﺍﺭﻡ ﺑﻪ ﺁﻧﻬﺎ ﺑﺪﻫﻢ !
ﺧﻼﺻﻪ ﻓﮑﺮﻫﺎﯾﺖ ﺑﮑﻦ
ﺍﮔﺮ ﻧﯿﺎﯾﯽ
ﻫﻤﻪ ی ما ﺑﺎﻫﻢ ﺍﺯ ﮔﺮﺳﻨﮕﯽ می میریم.

ﻣﺤﺴﻦ ﺣﺴﯿﻨﺨﺎﻧﯽ


با درود و سپاس فراوان از حضور گرم و صمیمی تون خانم زهرا عزیز
با مهر
احمد

نیلوفر سه‌شنبه 15 دی 1394 ساعت 19:17

و مهتاب در خوشبختی‌ کدام باغ فواره زد
که حضورِ شرمگینِ یک دست
پر از اندیشه ی نوازش شد ؟

کدام بوسه
عطشِ جاودانه ی رسیدن را
در دلِ کدام خفته ی خسته
باز بیدار کرد؟

چشم ها پر ستاره اند
گونه‌ها شکوفه می‌‌دهند
مهتاب فواره می‌‌زند

زیرِ گوشم پرسید

عشق

باز بیداد کرد ؟!


نیکی‌ فیروزکوهی

درود احمدآقای عزیز چقدر زیبا بود..لذت بردم..سپاس فراوان

تمام این فاصله ها
تمام ِ این تنهایی ها
تمام ِ نداشتن هایت

ای کاش
خوابی بودند
شبیه ِ خواب ِ دم ِ صبح

میآمدی
با دستان ِ شبیه اطلسی ات
بیدارم میکردی
میگفتی:
جان ِ دلم، صبح شده است

و من
به بهانه ی رهانیدنم از خوابی سخت
در آغوش میکشیدمت

اما حیف
تو نیستی
و من به واقعی ترین شکل ِ ممکن
اسیر کابوس ِ نداشتن ات شده ام
تنهای
تنهای
تنـــهـــــــــا

مهدی صادقی


من نیز از شما بابت وقتی که گذاشتید و شعرهای زیبایی برایم نوشتید کمال تشکر را دارم خانم نیلوفر عزیز
امیدوارم همواره شاد و سلامت باشید
با مهر
احمد

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.