قفس قلب

وارد نشو به قفس قلبم
چونان پرنده‌ای اهلی
آزاد باش آزاد
پَر بکش
بالاتر و بالاتر
که من
تنها چنین می‌توانم
دوستت داشته باشم

‌‌ریتا عودة شاعر فلسطینی
مترجم : طیبه حسین‌زاده

آیا مرا مجالی نیست


آیا مرا مجالی نیست
که تنم را رها کنم از شیشه‌ی عطر
دردم را رها کنم از تابوت‌های قبیله
و گُرده‌ام را از تخته‌بند ستم
و صورتم را از آینه‌های وهم
تا صدایم را نظاره‌ کنم
در جیک‌جیک پرندگان
بر امواج دریا
و شناسنامه‌ام را طرح زنم
در پچ‌پچ کاغذها
بر موج‌های جوهر
 
ریتا عوده
مترجم : آرش افشار

ای مرد کیستی ؟

ای مرد
که از میان مه و ابرهای خواب و رویا پدید میایی
خانه ی آروزها را در می کوبی
مرا که بر بالش دلتنگی خمیازه می کشم
غافلگیر میکنی
بر درگاه انتظار من
از اندوه کهنه ات
برهنه می شوی
و چشم به راه طلوع ماه می مانی
که مرا از مرگ به سوی خویش گمراه کنی
باسلامی فیروزه ای
و بوسه های احتمالی
به من بگو
پیش از انکه عاشق شکوفه ی لیمو شوی
بگو ای همراه خواب هایم
ای آکنده از عطر دریا
کیستی ؟

ریتا عوده
مترجم : سودابه مهیجی

اشعار هایکو

این سرزمین زخمهای من است
 وارد شوید
 شما در امانید
*********
من عاشقم
 به عشق مرد
نه
 به جادوی زبان
*********
به گاه نوشتن
از نو
زاده
می شوم

ریتا عوده
مترجم : مژده پاک سرشت

دوستت دارم

دوستت دارم
ای پاره ای از من
ای تمام من
ستاره ی پیشانی ام

دوستت دارم
پهناور تر از هر گستره
دور تر از هر امتداد
پاک تر از هر اعتراف
شدیدتر از باران مصیبت

دوستت دارم
و می دانم
که رهسپاری به سویت را نمی توانم
اگرچه به سویت می آیم

قلب تو
راه مستقیم من است
که به سویش در حرکتم
می آیم
اگرچه مرگ من و مرگ تو در این باشد

دوستت دارم
تا تمام خستگی ها را تبعید کنم
و با تو
تمام سختی های بُرنده ی راه را به مبارزه فراخوانم
که من
پرنده ی یتیم عشق را
که خوابی سنگین داشت
بیدار کرده ام

دوستت دارم
خاک حاصلخیز برای خوشه های عشق
تو را مژده می دهم
که به یکدیگر می رسیم
همان طور که کوه به کوه
و پس از ما
باید نشانه های راه که به سوی وطن می روند
دگرگون شوند
پس عشق ادامه دارد
و دردِ زایمانِ روزگار
هر قدر هم درنگ کند
به ناچار فرا میرسد

ریتا عوده
مترجم : بابک شاکر

پروانه ای چون من

با پروانه‌ای چون من
تو را به تور نیازی نیست
می‌توانی گلی باشی
آن‌ دم که خیال آسودن دارم

ریتا عوده
مترجم : آرش افشار

صدایت زدم

صدایت زدم
که شاید به اندوهم رحم کنی
که شاید بدانی
من به تنهایی گرمای تمام عشق ها را به تو خواهم بخشید
صدایت زدم
که مگر روزی
تاراندن پروانه های باغ را بس کنی
تا مگر روزی از دویدن در جاده ها
دست برداری
تا شاید بدانی
همیشه تنها خواهی بود
و به زودی مرا جستجو خواهی کرد
صدایت زدم
هیچکس جز باد مرا نشنید
هیچکس جز باران به تسلیتم نیامد

ریتا عوده
مترجم : سودابه مهیجی