تنها این را می‌دانم

تنها این را می‌دانم
که تو می‌پرسی
که چه می‌خواهم ؟
من نمی‌دانم
 
تنها این را می‌دانم
که خواب می‌بینم
که خواب در من زنده است
و من در ابرهایش
پرپر می‌زنم
 
تنها این را می‌دانم
که آدم‌ها را دوست دارم
کوه‌ها ، باغ‌ها و دریاها را
می‌دانم که مردگان بسیار
در من زندگی می‌کنند

من لحظه‌های خود را
می‌نوشم
و تنها این را می‌دانم
که بازیِ زمانه است
فراز و نشیب

رزه آوسلندر  
مترجم : آذر نعیمیان 

تنهایی

به حقیقت پیوست
پیش‌گویی آن زن فال‌گیر کولی
سرزمین‌ات تو را ترک خواهد کرد
خواب به چشمان‌ات نخواهد آمد
انسان‌ها را از دست خواهی داد
با لبان بسته با لبان بیگانه سخن خواهی گفت
تنها یار و مونس تو
تنهایی خواهد بود
تنها تنهایی تو را
دوست خواهد داشت
تنها تنهایی تو را
در آغوش خواهد کشید

رزه آوسلندر
مترجم : حسین منصوری

باز یکدیگر را خواهیم دید

باز یکدیگر را خواهیم دید
این بار
در دریاچه
تو آب
من نیلوفر آبی
مرا می بری
تو را می نوشم
به هم تعلق خواهیم داشت
در چشم همگان
حتی ستارگان
شگفت زده خواهند شد
اینجا دو روح
به کالبد رویاهایی بازگشتند
که آن ها را برگزیده بودند

رزه اوسلندر
ترجمه : حدیث حسینی

گذشته‌ی من و تو

چه کسی می‌گوید
گذشته‌ها گذشته است ؟
گذشته‌ی من و تو
درون یاخته‌هامان
همچنان در کار روییدن است
گذشته‌ی من و تو
درختی ایست بارور
که اشک‌ها و لبخند‌ها
آبیاری‌اش کرده‌اند
نه
گذشته‌ها
نگذشته است

رزه آوسلندر
ترجمه‌ : حسین منصوری

باز یکدیگر را خواهیم دید

باز یکدیگر را خواهیم دید
این بار
در دریاچه
تو آب
من ، نیلوفر آبی
مرا می بری
تو را می نوشم
به هم تعلق خواهیم داشت
در چشم همگان
حتی ستارگان
شگفت زده خواهند شد
اینجا دو روح
به کالبد رویاهایی بازگشتند
که آن ها را برگزیده بودند

رزه اوسلندر
مترجم : حدیث حسینی

تا دوباره

کدام تکه‌ی جهان
ما را جدا کرد
کدام تکه‌ی جهان
ما را تنها برای چند روز
دوباره به هم می‌رساند
تا خطوط تازه‌ی شعر را آواز بخوانیم
تا دوباره پرواز را بیاموزیم
تا گذشته‌ی فراموش‌کار را
به یاد آوریم
تا دوباره همدیگر را
بدرود بگوییم

روز(رزه) آوسلندر