بوسیدن تو

بوسیدن تو
حتّی اگر در سطری از یک نامه هم باشد
باز هم هیجان غریبی دارد

 احمد عارف
مترجم : سیامک تقی‌زاده

نبودن تو نام دیگر دوزخ است

چند بهار زیبا در حسرت تو
غل و زنجیرها کهنه کردم
کاش به موهایت گل های خون بزنم
یکی این طرف ، یکی آن طرف
کاش بتوانم نام تو را فریاد بزنم
به چاه های بی انتها ، به ستاره ی لغزان
حتی به چوب کبریتی
که در دورترین موج اقیانوس افتاده است
کاش به آن که گم کرده
طلسم نخستین عشق ها را ، طلسم بوسه ها را
و سهمی ندارد از غروبی ناگهانی
بتوانم از تو بگویم
نبودن تو نام دیگر دوزخ است
سردم است ، چشمانت را نبند

احمد عارف

بیا دیگر

هوا از اندوه چشمانم
دم کرده بود
شب آن قدر سنگین ست
که حتی گلوله هم از آن
عبور نمی کند

نمی توانم
تاریکی و سکوت این شب را
بازگو کنم
لای به لای انگشتانم
سیگاری با طعم زهر
و در بالشم
جهنمی برپاست

بیا دیگر

احمد عارف
مترجم : سیامک تقی زاده

در شهری به دنیا آمدم

در شهری به دنیا آمدم
که بادهایش از سمت شمال می وزید
به این سبب
لبانم خشک و ترک خوردهَ اند
کمی ببوس مرا

در شهری که به دنیا آمدم
هیچ درخت گردویی نبود
از اینست که
حسرت خنکای سرزمینی را
همیشه به همراه دارم
کمی نوازش کن مرا

احمد عارف شاعر ترک
مترجم : سیامک تقی زاده

به تبعید رفتن

به تبعید رفتن
و یا حبس شدن
در چشمان تو

چشمانی که مرا با درد
سمت عشق می بَرد

چشمانی
که در آنها می توان
آفتاب را نوشید
بگو ، چشمانت کو ؟

احمد عارف
مترجم : سیامک تقی زاده