قلب شکسته جهان

وقتی که پیر شوم چشمان‌ام کم سو
استخوان‌هایم مثل احساس‌ام ترد و شکننده
و گام‌هایم مثل مِه سرگردان
و عشق شکنجه‌گر
فرسنگ‌ها دور از من

باد در اتاق با من می‌رقصد و
خواب‌و‌خیال بی‌وقفه
قلب‌ام را آزار می‌دهد
و بوی شیرین چمن از معبد به سوی‌ام می‌آید
و راه شیری چقدر آرام به نظر می‌رسد

وقتی پیر شوم و چشمان‌ام کم سو
با کتابی از "هسه" در یک دست
و ذره‌بینی در دست دیگر
سعی می‌کنم گذشته‌ام را ورق بزنم
خودکارم را در سیاهی فرو می‌برم
با قلبی شکسته در دنیا رها شده‌ام
سرم را زیر پتو می‌برم
هرگز کسی برای باز کردن در نخواهد آمد

هدا سندو شاعر مغولستانی
مترجم : سحر توکلی