ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | ||
6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 | 12 |
13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 | 19 |
20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 | 26 |
27 | 28 | 29 | 30 | 31 |
زیباییام را پایانی نیست
وقتی که در چشمان تو به خواب میروم
و هراس کودکانهام را از یاد میبرم
در عطری که از تو بر سینه دارم
چه بیپروا دوستات دارم
و چه بینشان تو را گم میکنم
وقتی که دروغ میگویم
به زنی که در چشمهای من تو را جستوجو میکند
و مردی که هر روز از نام تو میپرسد.
فرناندو پسوآ
مترجم : نفیسه نوابپور
کسی که عشق ورزیده
چه میتواند بکند
جز آنکه محض استراحت
دیگر در زندگیاش
کسی را دوست نداشته باشد ؟
فرناندو پسوآ
مترجم : جاهد جهانشاهی
روشن است که خسته ام
زیرا آدمیان در جایی باید خسته شوند
از چه خسته ام ، نمی دانم
دانستنش به هیچ رو به کارم نیاید
زیرا خستگی همان است که هست
سوزش زخم همان است که هست
و آن را با سببش کاری نیست
آری خسته ام
و به نرمی لبخند می زنم
بر خستگی که فقط همین است
در تن آرزویی برای خواب
در روح تمنایی برای نیندیشیدن
فرناندو پسوآ
بهار که بازمیگردد
شاید دیگر مرا بر زمین بازنیابد
چقدر دلم میخواست باورکنم بهار هم یک انسان است
به این امید که بیاید وُ برایم اشکی بریزد
وقتی میبیند تنها دوست خود را از دست داده است
بهار اما وجود حقیقی ندارد
بهار تنها یک اصطلاح است
حتی گلها و برگهای سبز هم دوباره بازنمیگردند
گلهای دیگری می آیند وُ برگهای سبز دیگری
همچنین روزهای ملایم دیگری
هیچ چیز دوباره بازنمیگردد
و هیچ چیزی دوباره تکرار نمیشود
چرا که هر چیزی واقعی است
فرناندو پسوآ
مترجم : نفیسه نواب پور