تمامی گناهانت را می‌آمرزم

تمامی گناهانت را می‌آمرزم
نمی‌توانم اما

دو گناه از آن انبوه را ببخشایم

شعری که نجوا می‌کنی با خود و
بوسه‌ی پرسروصدایت را
هی گناه  خوش باش

و هر سال شکوفه‌ کن

نصیحت مادرم را اما از یاد نبر
عزیزکم  بوسه ، مال گوش نیست
فرشته‌ی من  آواز ، مال چشم نیست

سوفیا پارنو

شکنجه ی عشق

نامه هایت ، هر چه سردتر
سکوت میانشان ، هر چه درازتر
و این انتظار ، هر چه دشوارتر
شکنجه ی عشقم افزون تر

خود را هر چه بیشتر در رنج ها می غلتانم
اگر چه سر اندیشه و رنجم نیست
هر بار می خواهم فراموش کنم و باز به خاطر می آورم
معجزه ی لبخندت را

خیالت پیش چشمانم بر می خیزد و
نوازش هایت را بیدار می کند
چیزی در درونم رم می کند و
تازیانه ات بالا می رود

سوفیا پارنو