از آتش که چیزی کم نداری

از آتش
که چیزی کم نداری

بیا و شعله بکش
بگذار تا گُر بگیرم از
نگاه پُر شرری که
زیر خاکستر این فاصله پنهان داری

بیا و
بسوزان مرا
تا دوباره آب کنی
تمامِ دغدغه‌های یخ‌بسته
شب‌های تنهایی‌ام را

بیا نگذار تا
شبیه چهارشنبه متروکه‌ای شوم
که بی‌سورِ آغوشت
پاسوزِ عشق خواهد ماند

حمیدرضا هندی