پیش از آنی که به یک شعله بسوزانمشان

پیش از آنی که به یک شعله بسوزانمشان
باز هم گوش سپردم به صدای غمشان

هر غزل گر چه خود از دردی و داغی می‌سوخت
دیدنی داشت ولی سوختن با همشان

گفتی از خسته‌ترین حنجره‌ها می‌آمد
بغضشان ، شیونشان ، ضجه زیر و بمشان

نه شنیدی و مباد آنکه ببینی روزی
ماتمی را که به جان داشتم از ماتمشان

زخم‌ها خیره‌تر از چشم تو را می‌جستند
تو نبودی که به حرفی بزنی مرهمشان

این غزل‌ها همه جان پاره دنیای منند
لیک با این همه از بهر تو می خواهمشان

گر ندارند زبانی که تو را شاد کنند
بی صدا باد دگر زمزمه مبهمشان

فکر نفرین به تو در ذهن غزل‌هایم بود
که دگر تاب نیاوردم و سوزاندمشان

محمدعلی بهمنی

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.