چشم آبی عشق

دیروز می خواستم
در برا برت زانو بزنم
پرده از چشم آبی عشق بردارم
غرور راه را بر من بست
ترسیدم بگویی
آرام باش هنوز وقتش نِیست
و اکنون زمانی که
تو خود آمده ای
فصل در تغییراست
و پرنده های مهاجر
به سویی دیگر در کوچند
و من هم
روبه سوی دلداری دیگر
در به روی خستگی بسته ام

عبدالله پشیو شاعر کرد زبان
مترجم : آوات

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.