بیا که تا نفسی هست یار هم باشیم

بیا که تا نفسی هست یار هم باشیم
به غنچه های محبت بهار هم باشیم

خزان پیری ما می رسد ز راه ای دوست
بیا به موسم دی برگ و بار هم باشیم

چرا ز هم بگریزیم ، عطر مِهر کجاست ؟
چه جانفزاست اگر در جوار هم باشیم

خیال جمع پریشان مخواه و فتنه مکن
بیا که همقدم روزگار هم باشیم

به روزهای سیه شمع جان بر افروزیم
چراغ روشن شب های تار هم باشیم

بیا به ساز وفا بانگ عشق سر بدهیم
به نام مهر و صفا سازگار هم باشیم

چو دسته دسته کبوتر به بال هم بپریم
چو خوشه خوشه ستاره ، کنار هم باشیم

به شادمانی هم ، بانگ شوق بر داریم
چو لاله لحظه? غم ، داغدار هم باشیم

شهاب وار ز منظومه ها جدا نشویم
چو اختران فلک در مدار هم باشیم

به یک قرار نمانَد جهان فریب مخور
بدین قرار بیا بی قرار هم باشیم

چرا به جور بکوشیم و دل بیازاریم
که وقت دیدن هم شرمسار هم باشیم ؟

سمند عمر شتابنده است و فرصت تنگ
بیا که تا نفسی هست یار هم باشیم

مهدی سهیلی

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.