برو

این‌که می‌شنویم نغمه‌ی جداییِ ماست
قبل از آن‌که نگاه‌هایت قلب‌ام را منصرف کنند ، برو
نه دیگر خاطره‌یی از تو باقی می‌مانَد نه امیدی
قبل از آن‌که درنگ‌هایت قلب‌ام را بسوزاند ، برو

بِکَن از دیوار و
دور بینداز تمامِ عکس‌هایت را
هر چه را که از توست از اتاق‌ام بیرون بِبَر
تو گلی را از اعماقِ جان‌ودلت
لای کتاب‌ام گذاشته بودی
قبل از پژمردن‌اش برو
 
به‌یاد بیاور که یک ترانه بود از قدیم
ترانه‌یی از عمقِ درون
واضح و روشن بسی سوزناک
به‌دل می‌نشست و خفه می‌کرد دوست داشتن را
قبل از خشکیدنِ همه‌ی عشق‌هایی که روییده‌اند ، برو

به‌یاد بیاور چقدر زیبا بود همه‌چیز
چه‌طور می‌خندیدیم ما در میانه‌ی درد و رنج‌های‌مان
اگر پولی برای نان نداشتیم چه غمی ؟ چه اندوهی ؟
قبل از آن‌که خاطره‌های زیبایمان را زهرِمارمان کنی ، برو

راستش در میانِ فصل‌ها همیشه یکی‌شان بهار بود
اواخرِ همه‌ی زمستان‌ها از آسمان بر ما فرومی‌بارید
به‌یاد بیاور که در میانه‌ی زمستان بهار می‌رسید
این قلبِ من همه‌چیز را باور کرده است
و تو قبل از آن‌که فریب‌اش بدهی ، برو
تو را به خدا قبل از کشتن‌ام مرا رها کن ، برو

بدریر ‌هان گوکچه شاعر اهل ترکیه   
مترجم : پونه شاهی

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.