کجاست شور و حرارتِ دیروز ؟

شعری از نازک الملائکة ترجمه ی محمد حمادی :: مجله ادبی پیاده رو

کجاست شور و حرارتِ دیروز ؟
اکنون‌ام میانِ اندوهان و رخوت در گذر است
دریغا گذشته‌ی خداییِ من
نغمه‌هایش آیا در دلِ تنهای من مُردند ؟
آه ای شاعرِ من
چرا ورای گذشته‌ی دورِ من فاصله گرفتی ؟
منی که هنوز هم مناجاتی برای چشمانِ تو
و توفانی از اشتیاق و سرگشتگی‌ام
 
آه آیا تمامِ آنچه شیفتگی و مشتاقی بود
از ظلمتِ زنده‌گی‌ام غیب شد ؟
عشقِ خدایی چگونه از دست رفت ای پرنده‌ی آزادِ من
و سراپا شک و گمان شدم ؟
منی که هم چنان قلبی هست‌ام که از روی شوق
با عشقِ پنهانیِ خویش مدارا می‌کنم
ای‌کاش رازم را افشا می‌کردم ای آرزوی جانان
و گوهرِ عشق‌ام را عیان می‌ساختم
 
روزهامان چگونه میانِ آسیابِ شوروشوق‌ها و اندوهان گذشت ؟
قلبِ من و قلبِ تو
مالامال شوروعشق است
اما به کتمان متوسل می‌شویم
هر بار که چشمان‌ام با تو از عشق و دل‌داده‌گی سخن گفت
چشمان‌ام را با ممانعت مجازات کردم
چگونه عشق‌مان را کتمان کردیم ای شاعرِ من
در حالی‌ که عاشقان پیش از ما
هرگز از رب‌النوعِ «کوپید» نافرمانی نکردند

نازک الملائکه  
مترجم : محمد حمادی

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.