دوست داشتن تو

کاش دوست داشتنت
به مانند حرفهایی که در دهان مردم
می پیچد و دست به دست
می رسد به تمام شهر
می پیچید در دهانشان
شهر پر می شد از تو
و من پیروز میدان می آمدم
میان جمعیت برایت دست تکان می دادم
و فریاد می زدم
دیدی ، گفته بودم دیوانه ام
گفته بودم تو را میخواهم
کاش دلهره هایم
رسوایم می کرد
رسوایی گاهی آنقدرها هم بد نیست
وقتی پای یک تو در میان باشد
و یک منِ آواره ی عاشق
رسوایی معنا ندارد
کاش می توانستم تمام قد
رو به روی چشمانت به ایستم
نگاهت کنم
چشمانم را ریز کنم
نزدیکتر بیایم
و آرام بگویم
من عاشقِ
تو هستم
می فهمی ؟

عادل دانتیسم

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.