دوستان ، عاشقم و عاشق زارم ، چه کنم ؟

دوستان ، عاشقم و عاشق زارم ، چه کنم ؟
چاره صبرست ، ولی صبر ندارم ، چه کنم ؟

ریخت خون جگر از گوشه چشمم بکنار
و آن جگر گوشه نیامد بکنارم ، چه کنم ؟

ای طبیب ، این همه زحمت مکش و رنج مبر
زار می میرم ، اگر جان نسپارم چه کنم ؟

چند گویی که برو ، دامنم از کف بگذار
وای اگر دامنت از کف بگذارم چه کنم ؟

دردمندان همه از صبر قراری گیرند
چون من از درد تو بی صبر و قرارم چه کنم ؟

گر چو مرغان خزان دیده ملولم چه عجب ؟
گل نمی بینم و آزرده خارم ، چه کنم ؟

خلق گویند هلالی ، چه کنی گریه زار ؟
گریه رو میدهد و عاشق زارم چه کنم ؟

هلالی جغتایی

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.