زنی که من دوست دارمش

زنی که من دوست دارمش بافتنی نمی‌بافد
رؤیا دیدن بلد است رؤیا رؤیا
و رؤیاهایش ابرهایی پشمی‌اند
ورم‌کرده از امیدی رنگارنگ
که شامگاه را فرامی‌خواند

اتو کردن را عجیب بلد است
عجایبی سرخ و آبی
تمام آنچه که شامگاهی و اعجاب‌آورند
برای مجموعه‌ی خاطرات خشک
و شب‌های دراز زمستان

زنی که من دوست دارمش دوست داشتن بلد است
کاری سنگین مثل درد
و سخت مثل فردا
اضطراب‌آور مثل روزهای جشن
وقتی همه چیز بهتر از بدتر است

فیلیپ سوپو
مترجم : اصغر نوری

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.