خاطرات ماندگار

سایه‌ها از درون‌ام سر بر می‌کشند
شب برافراشته می‌شود
آرام‌آرام
خورشیدی تاریک
پرتو‌ش فروکاسته می‌شود
می‌سوزد
و دَوَران
ما را به خود می‌خوانَد
ورای زمان
با من بگو
آن‌گاه که بر کرانه‌ی آب‌ها نشسته‌ام
نظاره‌گرِ سایه‌هایی
که به سراغ‌ام می‌آیند
با من بگو
آیا خاطراتِ محو ناشدنی‌ات نیز
از بین خواهند رفت ؟

خوزه آنخل بالنته
مترجم : مهیار مظلومی

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.