همه دردم بیا درمان من باش

همه دردم بیا درمان من باش
به یاد دیده ی گریان من باش

تو که مِهر زمینی ، ماه من شو
تو که روح جهانی ، جان من باش

گلستانی که می‌دیدی ، خزان شد
بهارم کن ، گل خندان من باش

نگه کن بی سروسامانی ام را
سرانجامم شو و سامان من باش

چو رفتی ، ظلمت شب ها مرا کشت
بیا ، باز اختر تابان من باش

مکن از چشم گریانم جدایی
چو اشکی بر سر مژگان من باش

اگر شعر مرا ، جاوید خواهی
بیا شیرازه ی دیوان من باش

مهدی سهیلی

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.