نوشتم و نوشتم

گفتم : بمان و نماندی
رفتی بالای بام آرزوهای من نشستی
 و پایین نیامدی
گفتم نردبان ترانه تنها سه پله دارد
سکوت
و صعود
و سقوط
تو صدای مرا نشنیدی
و من
هی بالا رفتم ، هی افتادم
هی بالا رفتم ، هی افتادم
تو می دانستی
که من از تنهایی و تاریکی می ترسم
ولی فتیله فانوس نگاهت را پایین کشیدی
من بی چراغ دنبال دفترم گشتم
بی چراغ قلمی پیدا کردم
و بی چراغ از تو نوشتم
نوشتم ، نوشتم

نصرت رحمانی

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.