پاییز آمده

فصل باران و برگ هایِ رنگ به رنگ
فصلِ پچ پچ هایِ زیرِ گوش در یک خیابانِ خیس
فصلِ پالتو هایِ بلند و دست هایِ در هم پیچیده
فصلِ اعتراف هایِ عاشقانه
چای و نگاه از پشتِ بخار
پاییز آمده  می بینی ؟
حالا می توانی تا دلت می خواهد بغض هایت را اشک بریزی
و بگویی بارانِ پاییز است
می توانی قدمهایت را تا او بلند و تند برداری
و گوش بسپاری به سمفونیِ برگ ها
حالا می توانی عاشق شوی
عاشق بمانی
و تا زمستان از راه نرسیده
دستکش هایِ بی روح را بسپاری به فراموشی
و دست هایش را محکم بگیری
پاییز آمده
عشق راخبر کنید
و تا می توانید
عاشقی کنید

عادل دانتیسم

نظرات 1 + ارسال نظر
مرضیه پنج‌شنبه 27 آذر 1399 ساعت 22:29

اشعار آقای دانتیسم واقعا زیباست. ممنونم

خواهش میکنم دوست گرامی
خوشحالم که دوست داشتید
مانا باشید
با مهر
احمد

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.