می‌خواهم دوباره بخوانمت

گفتم : سلام
آمده‌ام تا دوباره بنویسمت
و هیزم کلمه ریختم آنجا

گفتم : می‌خواهم بدانم نون نامت
چه گونه بر تنور حس امروزم می‌چسبد
و‌امروز نبضم
چه انفجاری خواهد داشت
وقتی بگویم دوستت دارم

می‌خواهم دوباره بچینمت
ای میوه‌ی رسیده‌ی کامل
ای اتفاق هر نفس افتادنی
ای گوشت شیرین خالص تابستان

می‌خواهم دوباره بخوانمت
تا دوباره خواندنت را
پرندگان مهاجر ترانه‌ی اشتیاق وطن کنند
و آسمان غروب پاییزی
یکسره کهکشانی از ترانه و پرواز شود

منوچهر آتشی

نظرات 3 + ارسال نظر
دلارام دوشنبه 24 شهریور 1399 ساعت 15:53

ومن خواب دیده ام
خوابی سرخ
ودر ان خوابم دیوی سفید دست در دست یک پری سیاه می رقصید..گلهای شقایق زیر پایشان پر پر شده وباد عطر گلهای سرخ را با خود به بهشت برد...

دلم برای نوشتن در اینجا تنگ شده..چه خوب است که هستی وهنوز حس نوشتن را القا میکنی.....

ممنونم از حضورتون
و خوشحالم وبلاگم چنین حسی به شما میدهد
زنده باشید
با مهر
احمد

دلارام دوشنبه 24 شهریور 1399 ساعت 15:50

کنار تو
هر لحظه
گویم به خویش که خوشبختیِ
بی کران با من است...

#فریـدون_مشیـری

درود بر احمد

معصومه شنبه 22 شهریور 1399 ساعت 09:28

سپاس ازحضورتون
مانا باشید
با مهر
احمد

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.