مشکل بزرگِ تو این است

مشکل بزرگِ تو این است دوستِ من
که در حافظه ات
افکارِ کهنه را انبار کرده ای
و واژه های کهنه را
و هر چه از پدرانت به ارث برده ای
از گرایشهای زورگویانه
و عشق ِ ریاست
تا تعدد زنان

مشکل بزرگِ تو این است
که برخلافِ حرفهای مدرنت
مدرن نیستی
و بر خلاف ادعایت
معاصر نیستی
و برخلاف سفرهای بسیارت
خیمه ات را ترک نکرده ای

مشکل بزرگِ تو این است
همچنان ارباب مانده ای
در عصر رهایی
و قبیله گرا مانده ای
در دوره ی آزادی
و افسار شترت را چسبیده ای
در زمانِ جنگ ستارگان

مشکل بزرگِ تو این است
اندازه سر سوزن
از نارسیسم ِتاریخی ات خالی نشده ای
زنان را به رقص دعوت می کنی
اما با خودت می چرخی
با استادان حشر ونشر داری
اما فقط خودت را می بینی

مشکل بزرگِ تو این است
تو سدی هستی در برابر عشق
در برابر شعر
و دربرابر مهربانی
از وقتی که می شناسمت
دریچه ای برای آفتاب
و پروازِ گنجشگ ها باز نکرده ای

مشکل بزرگِ تو این است
کتابها را می خری اما نمی خوانی
و وارد موزه ها می شوی
اما از پیوند ِ خط ها و رنگ ها
ذوق نمی کنی
و در هتل های درجه یک اقامت می کنی
اما زندگی نمی کنی
زنانت را عوض می کنی
مثل لباسهایت
و کراواتهایت
برخوردت با عشق
مثل درآوردن ِ کفش است

مشکل بزرگِ تو این است
که همه ی دانسته هایت از عشق
برگرفته از " هزارویک شب " است
پس مشغول باش
و از حافظه ی سنگی ات نگهبانی کن
سعی ِ من هم این است
تا یک رُبات عاشقم باشد

سعاد الصباح 
مترجم : یدالله گودرزی

نظرات 1 + ارسال نظر
عارفه دهقان یکشنبه 9 شهریور 1399 ساعت 02:05

خیلی خوب و معاصر بود، درد دل زنهای شرقی

با سپاس از حضورتون
خوشحالم که این شعررا پسندید
مانا باشید
با مهر
احمد

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.