باید زیست

من نه خوش بینم نه بد بینم
من شد و هست و شود بینم
عشق را عاشق شناسد ، زندگی را من
من که عمری دیده ام پایین و بالایش
که تفو بر صورتش،لعنت به معنایش
دیده ای بسیار و می بینی
می وزد بادی ، پری را می برد با خویش
از کجا ؟ از کیست ؟
هرگز این پرسیده ای از باد ؟
به کجا ؟ وانگه چرا ؟
زین کار مقصد چیست ؟
خواه غمگین باش ، خواهی شاد
باد بسیار است و پر بسیار ، یعنی این عبث جاریست
آه باری بس کنم دیگر
هر چه خواهی کن ، تو خود دانی
گر عبث یا هر چه باشد چند و چون
این است و جز این نیست
مرگ می گوید : هوم چه بیهوده
زندگی می گوید اما
باز باید زیست
باید زیست
باید زیست
 
مهدی اخوان ثالث

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.