گفتم برایم شعر بفرست

گفتم
برایم شعر بفرست
اما
نه شعرهایی که عاشقان دیگرت
برای تو می گویند
نه شعرهایی که عاشقان دیگرت
در آن
مرگ خود را
به خاطر تو
آرزو می کنند
گفتم
برایم شعر بفرست
و حالا می گویم
هر که شعر خوبی گفت
برایم بفرست
حتی
شعرهایی که عاشقان دیگرت
برای تو می گویند
می خواهم بدانم
دیگران که دچار تو می شوند
تا کجای شعر پیش می روند
تا کجای عشق
تا کجای جاده ای که من
در انتهای آن ایستاده ام

افشین یداللهی

نظرات 2 + ارسال نظر
محبوب پنج‌شنبه 30 تیر 1401 ساعت 16:01

شب رهروان عشق دراز است انگار
ستارگان زلف یار درهزار است انگار
فیزیک وشیمی وجبر وهندسه
درخلوت یار و در سه تار است انگار
تار اول علم چو باشد جبرش
تار دوم فیزیک آن غنچه نگار است انگار
تار دگرش  شیمی  در خم یار است انگار
زیست هم مغبچه ی  وین چه نگار است انگار
همشان گرد هم و گردن یار است انگار
حمدلله که هنوز تعریف علم  ورد زبان است انگار
دوسه بیتی دگرش خانم نیاز است انگار
قصد او هر که کند چاره آن ترک دیار است انگار

Manizheh سه‌شنبه 17 تیر 1399 ساعت 21:28 http://engmoochesh95.mihanblog.com/

سلام و عرض ادب


بسیار عالی


سپاسگزار حسن انتخاب های زیبای شما

ممنونم از حضورتون و خوشحالم اشعار هفتگی را دوست داشتید
موفق باشید
با مهر
احمد

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.