ایا بی‌حد و مانندی که بی‌مثلی و همتایی

ایا بی‌حد و مانندی که بی‌مثلی و همتایی
تو آن بی‌مثل و بی‌شبهی که دور از دانش مایی

ز وهمی کز خرد خیزد تو زان وهم و خرد دوری
ز رایی کز هوا خیزد تو دور از چشم آن رایی

هر آن کاری که شد دشوار آسانی ز تو جوید
هر آن بندی که گردد سخت آن را هم تو بگشایی

بدانی هر چه اسرارست اندر طبع هر بنده
ببینی هر چه پنهان تو درین اجسام پیدایی

همه ملکی زوال آید زوالی نیست ملکت را
همه خلقان بفرسایند و تو بی‌شک نفرسایی

که آمرزد خداوندا رهی را گر تو نامرزی
که بخشاید درین بیدادمان گر تو نبخشایی

قدیم حال گردانی رحیم و راحم و ارحم
بصیر و مفضل و منعم خدای دین و دنیایی

اگر طاعت کند بنده خدایا بی‌نیازی تو
وگر عصیان کند بنده به عذری باز بخشایی

خداوندا جهاندارا سنایی را بیامرزی
بدین توحید کو کردست اندر شعر پیدایی

سنایی غزنوی

نظرات 1 + ارسال نظر
منیژه جمعه 13 تیر 1399 ساعت 23:20 http://moocheshetg.mihanblog.com/

.......................................
هیچ بودم بخودم بود چو پندار وجودی همه کشتم چو شدم بیخبر از بود و نبودم
توبه کردم ز خود و نامه اعمال دریدم نیک اگر کشتم وگر بد همه را نیک درودم
عاشق و رندم و میخواره بگلبانگ علالا زاهد ار نیست چنین بنده چنینم که نمودم
سربسر خواب پریشان بود این عالم فانی بهر جمعیت دل ناله بیهوده سرودم
(فیض) را نعمت بسیار چو دادی مددی کن تا کند شکر عطایای تو بر رغم حسودم


" فیض کاشانی "


سلام و عرض ادب

بسیار عالی

سپاس از حسن انتخاب شما

از عشق سخن باید گفت
همیشه از عشق سخن باید گفت
حتی اگر عاشق نیستی
هم از عشق سخن بگو
تا دهانت به شیرین ترین شربت های معطر جهان شیرین شود
تا خانه ی تاریک قلبت
به چراغی که به میهمانی آورده ای روشن شود
تا کدورت از قلبت
همچو ابلیس از نام خدا بگریزد

نادر ابراهیمی


با درود و سپاس فراوان از همراهی صمیمانه تون و شعر زیبایی که نوشتید بانو منیژه عزیز
مانا باشید
با مهر
احمد

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.